( اسم ) بوریایی که از روخ بافند حصیر
زیغ
فرهنگ فارسی
( اسم ) بوریایی که از روخ بافند حصیر
فرهنگ معین
(زَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) میل کردن . 2 - میل کردن به سوی پستی و شک . 3 - میل کردن از حق . 4 - (اِمص .) انحراف از راه راست . 5 - شک ، ریب .
(زَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) میل کردن . ۲ - میل کردن به سوی پستی و شک . ۳ - میل کردن از حق . ۴ - (اِمص . ) انحراف از راه راست . ۵ - شک ، ریب .
(اِ.) حصیر، بوریا.
لغت نامه دهخدا
زیغ. ( اِ ) نوعی از فرش و بساط باشد . ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || حصیر و بوریایی را نیز گویند که از دوخ بافند و دوخ علفی است که بدان انگور و خربزه آونگ کنند.( برهان ). حصیر و بوریا. ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). نوعی حصیر که از لخ بافند. ( فرهنگ رشیدی ). بساطی بوداز گیاه یا حصیر بافته از دوخ. ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ). بوریا که از دخ بافند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بساطی باشد که از دخ بافند و در مسجد اندازند. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت ایضاً ) :
ای دریغ از آبروی من دریغ
تا زمانه کرد پامالم چو زیغ.
بنان کسان زنده ای سال و ماه
بدیدم من آن خانه محتشم
نه نخ دیدم آنجا و نه پیشگاه
یکی زیغ دیدم فکنده در او
نمدپاره ترکمانی سیاه.
خیز و در حجره نشاطی خز
ای دریغ از آبروی من دریغ
تا زمانه کرد پامالم چو زیغ.
بهرامی .
همه کبر و لافی بدست تهی
بنان کسان زنده ای سال و ماه
بدیدم من آن خانه ٔ محتشم
نه نخ دیدم آنجا و نه پیشگاه
یکی زیغ دیدم فکنده در او
نمدپاره ٔ ترکمانی سیاه .
معروفی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
با چنان ناز اگر نشاط کنی
خیز و در حجره ٔ نشاطی خز
حجره ای کاندروست زیغ و نمد
قالی رومی و نهالی خز.
سوزنی (از انجمن آرا).
رجوع به زیغباف و زیغگر شود. || جمعیت خاطر و نشاط دل و فراغت . (برهان ) (از ناظم الاطباء). فراغت باشد و جمعیت خاطر. (جهانگیری ). || نفرت و کینه مخفف آزیغ... نیز آمده . (فرهنگ رشیدی ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا) (ازآنندراج ) :
جهان ویژه کردم به برنده تیغ
چرا دارد از من بدل شاه زیغ .
دقیقی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
اگر در دلت زو بود هیچ زیغ
بدان کو بهشت از تو دارد دریغ.
فردوسی .
ز درد خزان در دل زاغ زیغ
هوا بسته از لشکر ماغ میغ.
اسدی .
سلطان چون از معرکه بازگشت ماسکه ٔ سکون از دست شده ... حیرت و زیغ در نهاد او قرار گرفته . (جهانگشای جوینی ).
زیغ. [ زَ ] (ع مص ) از حق بچسبیدن . (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 50) (از زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). میل کردن از حق بسوی دیگر. (غیاث ). شک و میل کردن از حق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة... (قرآن 7/3). و انتدب امیرالمؤمنین للقیام بما وکله اﷲ الیه و وجب علیه ... و یجبر الوهن و الخلل و یتلافی ما حدث من الزیغ و الزلل ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301). || میل کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کند شدن چشم . (تاج المصادر بیهقی ). کند شدن بینائی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || میل کردن آفتاب بسوی پستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). درگشتن آفتاب . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص )... در عربی بمعنی شک و ریب . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). شک . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). || میل از حق به باطل . (برهان ) (جهانگیری ). میل از حق . (ناظم الاطباء). انحراف از راه راست . (فرهنگ فارسی معین ) : حواشی ممالک از سوابق خلل و طوارق زیغ و خلل پاک کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 365).
فرهنگ عمید
۱. برگردیدن از حق؛ انحراف از راه راست؛ میل از حق به باطل.
۲. میل کردن به سوی پستی.
۳. شک و ریب.
حصیر؛ بوریا؛ زیلو: ◻︎ ای دریغ از آبروی من دریغ / تا زمانه کرد پامالم چو زیغ (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۸).
۲. میل کردن به سوی پستی.
۳. شک و ریب.
حصیر، بوریا، زیلو: ای دریغ از آبروی من دریغ / تا زمانه کرد پامالم چو زیغ (بهرامی: شاعران بی دیوان: ۴۰۸ ).
دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
زیغ (۹ بار)
«زَیْغ» در اصل، به معنای انحراف از حالت مستقیم و مایل شدن به یک طرف است و بودن «زیغ در قلب»، به معنای انحراف اعتقادات از راه راست، به طرق انحرافی است.
انحراف از حق. راغب میگوید: المیل عن الاستقامة. طبرسی و ابن اثیر و صحاح و قاموس آن را مطلق میل گفتهاند. ولی در قرآن همواره در میل مخصوصی که میل از حق باشد بکار رفته است علی هذا قول راغب اصح است در نهج البلاغه نیز موارد آن انحراف از حق است رجوع شود به خطبه 89 - 120 - 149 - 154 حکمت 31 . آنانکه در قلوبشان انحرافی است بمتشابه آن میچسبند. ملاحظه میشود که زیغ در انحراف دل از حق بکار رفته است هکذا . ازاغه منحرف کردن است قید «هَدَیْتَنا» معنی واقعی زیغ را بهتر روشن میکند. هکذا آیه . و در آیه «وَ مَنْیَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ اَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعیر» زیغ از دستور خدا همان انحراف قلب است که باعث نا فرمانی میشود. در عدّهای از آیات نسبت زیغ به چشم داده شده و آن همان انحراف و اشتباه چشم است که واقع را در صورت دیگر به بیند. . چشم آن حضرت منحرف نشد آنچه دید واقعیت بود ما قبل آیه درباره دیدن جبرئیل است «ما کَذَبَ الْفُؤادُ مارَأی... وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخری» ما بعد آیه چنین است «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری» در وسط اینها آمده «مت زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی». . . در جنگ احزاب مسلمانان بسیار وحشت گرفتند که فرماید: چشمها منحرف شد و دلها به حنجرهها رسید. گوئی چشمهایشان به قدری خیره شده بود که دید حقیقی از میان رفته بود مثل شخصی ترسو که در شب به جای تاریکی نگاه کند و اشتباهی در نظرش مجسّم شود بعضی از بزرگان «زاغَتِ الْاَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ» را تشبیه به حال محتضر داشته و زیغ ابصار را میل چشم در حال احتضار و بلوغ قلوب را رسیدن روح به حلقوم گفته است. ولی ظاهراً کنایه نباشد بلکه چشمها از کثرت ترس به اشتباه رفت و دلها در سینهها بالا آمد. آیه دوم نقل قول کفّار است که مؤمنان را در آتش نزد خود نمیبینند گویند: آیا آنها را در دنیا مسخره گرفتیم حال آنکه اهل حق بودند؟ یا با ما در آتش اند ولی چشم ما منحرف شده و آنها را نمیبیند.