کلمه جو
صفحه اصلی

پیشاپیش

فارسی به انگلیسی

ahead, before, foremost, frontal, upfront, boforehand, in anticipation, (far) befor

beforehand, in anticipation, (far) befor


ahead, before, foremost, frontal, head, upfront


مترادف و متضاد

beforehand (قید)
جلو، پیش، قبلا، پیشاپیش، مقدم بر

فرهنگ فارسی

پیشترازهمه، جلوترازهمه
پیش پیشمقدم بر همهجلوتر از دیگران : گر چه ما را نیست پیشاپیش دود مشعلی نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما. ( واعظ قزوینی )

فرهنگ معین

(ق مر. ) پیشتر از همه ، جلوتر از همه .

لغت نامه دهخدا

پیشاپیش. ( اِ مرکب ، ق مرکب ) ( از: پیش و الف واسطه ( وقایه ) و پیش ) پیش پیش.مقدم بر همه. از پیش همه. جلوتر از دیگران. منا. ( منتهی الارب ). مبداء. لقاط. ( منتهی الارب ) :
گرچه ما را نیست پیشاپیش دود مشعلی
نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما.
واعظ قزوینی.
هر کجا روی آورم بخت سیه همره بود
گاه دوشادوش من گاهی به پیشاپیش من.
( از فرهنگ ضیاء ).
دلا دلدار می آید به سروقت اسیرانش
گر از خود می روی تأثیر پیشاپیش می افتد.
تأثیر ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. پیش پیش.
۲. پیش تر از همه، جلوتر از همه.

واژه نامه بختیاریکا

( ● ) ؛ از جلو؛ با شکم

پیشنهاد کاربران

Beforehand


کلمات دیگر: