کلمه جو
صفحه اصلی

بلوی

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آزمایش آزمون . ۲ - سختی گرفتاری . ۳ - شورش : ( بلوای عام شد . ) توضیح در عربی ( بلوی ) نویسند و در فارسی طبق معمول ( بلوا ) رایج شده است .
لقب عبدالرحمان بن عدیس بن عمرو صحابی است .

فرهنگ معین

(بَ وا ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - آزمایش ، آزمون . ۲ - سختی ، گرفتاری . ۳ - شورش .

لغت نامه دهخدا

بلوی. [ ب َ وا ] ( ع اِ ) آزمایش. ( منتهی الارب ) ( دهار )( مهذب الاسماء ). امتحان و اختبار. ( اقرب الموارد ). || سختی. ( منتهی الارب ). مصیبت. ( اقرب الموارد ). بَلْوة. ج ، بَلایا. ( اقرب الموارد ) :
درِ هدی نگشاید مگر کلید سخن
همو گشاید درهای آفت و بلوی.
ناصرخسرو.
سرور و راحت و نعمت نصیب جان تو باد
همیشه باد عدویت در آتش بلوی.
ادیب صابر.
|| دریافت چیزی و کشف آن. ( منتهی الارب ). || در تداول فارسی آشوب و غوغا و هنگامه و سرکشی. ( ناظم الاطباء ). شورش. بلوای عام. ( فرهنگ فارسی معین ).
- عام البلوی ؛ رژی بلوای تنباکو. رژی. و رجوع به رژی شود.

بلوی. [ ب َ ل َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بَلّی که قبیله ایست از قضاعة. ( از الانساب سمعانی ) ( منتهی الارب ).

بلوی. [ ] ( اِخ ) شهری از سند است از آن سوی رود مهران. جائی با نعمت بسیار و منبر در آنجا هست و جهازهای هندوستان بدین جا افتد. ( حدود العالم ).

بلوی. [ ب َ ل َ ] ( اِخ ) لقب زهیربن قیس ، از امیران و فرماندهان شجاع صدر اسلام است. و گویند او از صحابیان بود. در فتح مصلا حضور داشت و بسال 69 هَ. ق. حاکم برقة شد. بلوی بسال 76 هَ. ق. در جنگ با رومیان بقتل رسید. ( از الاعلام زرکلی ج 3 ص 87 ) بنقل از ابن الاثیر و النجوم الزاهرة و البیان المغرب.

بلوی. [ ب َ ل َ ] ( اِخ ) لقب عبدالرحمان بن عدیس بن عمرو، صحابی است. رجوع به عبدالرحمان ( ابن عدیس... ) شود.

بلوی . [ ] (اِخ ) شهری از سند است از آن سوی رود مهران . جائی با نعمت بسیار و منبر در آنجا هست و جهازهای هندوستان بدین جا افتد. (حدود العالم ).


بلوی . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) لقب زهیربن قیس ، از امیران و فرماندهان شجاع صدر اسلام است . و گویند او از صحابیان بود. در فتح مصلا حضور داشت و بسال 69 هَ . ق . حاکم برقة شد. بلوی بسال 76 هَ . ق . در جنگ با رومیان بقتل رسید. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 87) بنقل از ابن الاثیر و النجوم الزاهرة و البیان المغرب .


بلوی . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) لقب عبدالرحمان بن عدیس بن عمرو، صحابی است . رجوع به عبدالرحمان (ابن عدیس ...) شود.


بلوی . [ ب َ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به بَلّی که قبیله ایست از قضاعة. (از الانساب سمعانی ) (منتهی الارب ).


بلوی . [ ب َ وا ] (ع اِ) آزمایش . (منتهی الارب ) (دهار)(مهذب الاسماء). امتحان و اختبار. (اقرب الموارد). || سختی . (منتهی الارب ). مصیبت . (اقرب الموارد). بَلْوة. ج ، بَلایا. (اقرب الموارد) :
درِ هدی نگشاید مگر کلید سخن
همو گشاید درهای آفت و بلوی .

ناصرخسرو.


سرور و راحت و نعمت نصیب جان تو باد
همیشه باد عدویت در آتش بلوی .

ادیب صابر.


|| دریافت چیزی و کشف آن . (منتهی الارب ). || در تداول فارسی آشوب و غوغا و هنگامه و سرکشی . (ناظم الاطباء). شورش . بلوای عام . (فرهنگ فارسی معین ).
- عام البلوی ؛ رژی بلوای تنباکو. رژی . و رجوع به رژی شود.

دانشنامه عمومی

بلوی (به ایتالیایی: Belvì) یک کومونه در ایتالیا است که در استان نیورو واقع شده است.
فهرست شهرهای ایتالیا
بلوی ۱۸٫۱ کیلومترمربع مساحت و ۶۷۴ نفر جمعیت دارد و ۶۶۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

واژه نامه بختیاریکا

( بلُوی ) کوزه بزرگ؛ خمره
( بلُوی ) کوزه بزرگ


کلمات دیگر: