کلمه جو
صفحه اصلی

توف


مترادف توف : غلغله، غوغا، فریاد

فارسی به انگلیسی

hubbub, swarm


مترادف و متضاد

roar (اسم)
خروش، سر و صدا، غرش، صدا، بانگ، غریو، توف

echo (اسم)
طنین صدا، طنین، پژواک، انعکاس صدا، عکس، توف

غلغله، غوغا، فریاد


فرهنگ فارسی

رفتن بصر کسی تاف بصره توفا رفت بینایی او

فرهنگ معین

(تُ ) (اِ. ) سر و صدا، غلغله .

لغت نامه دهخدا

توف. ( اِ صوت ) صدای کوه را گویند و شور و غوغا و غلغله را نیز گفته اند که در کثرت مردم وجانوران درافتد و در این معنی به جای حرف اول «نون » هم آمده است. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ رشیدی ). فریاد و صدا و غوغا و جنبش وانقلاب و برهم خوردگی و توفیدن مصدر آن است و آن را هزاهز نیزگویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
قلادید در لشکر افتاده توف
همان پهلوان حمله صف شکوف.
اسدی.
رجوع به توفان و توفیدن شود.

توف. [ ت َ ] ( ع مص ) رفتن بصر کسی. ( منتهی الارب ): تاف بصره توفاً؛رفت بینایی او. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

توف . [ ت َ ] (ع مص ) رفتن بصر کسی . (منتهی الارب ): تاف بصره توفاً؛رفت بینایی او. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


توف . (اِ صوت ) صدای کوه را گویند و شور و غوغا و غلغله را نیز گفته اند که در کثرت مردم وجانوران درافتد و در این معنی به جای حرف اول «نون » هم آمده است . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). فریاد و صدا و غوغا و جنبش وانقلاب و برهم خوردگی و توفیدن مصدر آن است و آن را هزاهز نیزگویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
قلادید در لشکر افتاده توف
همان پهلوان حمله ٔ صف شکوف .

اسدی .


رجوع به توفان و توفیدن شود.

فرهنگ عمید

۱. فریادوغوغا.
۲. سروصدا.
۳. غلغله و ازدحام.

دانشنامه عمومی

توف ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
توف (سازمان)؛ سازمانی تجاری در آلمان
توف (سنگ)؛ نوعی سنگ آتشفشانی

دانشنامه آزاد فارسی

توف (tufa)
(یا: تراورتن) سنگ آهک۱ نرم، متخلخل، و سفیدرنگی، حاصل از ته نشینی آب های زیرزمینیِ۲ اشباع از کربنات۳، در اطراف چشمه های آب گرم۴ و غار۵ها. ستون های پوک سنگ زیردریایی، مانند ستون های ایکا فیورد۶ در جنوب غربی گرینلند، که روی چشمه های قلیایی۷ تشکیل می شوند به ارتفاع بیست متر می رسند و آهنگ رشد آن ها حدود ۵۰ سانتی متر در سال است. این ستون ها زیستگاه۸ گونه های متفاوت حیات دریایی اند.
limestoneground watercarbonatehot springcaveIkka Fjordalkaline springhabitat

توف (اخترشناسی). توف (اخترشناسی)(ejecta)
در اخترشناسی، مواد بیرون ریخته از دهانه۱، براثر فوران آتشفشانی۲ یا برخورد شهاب سنگ۳ و اجسام دیگر. توف های دهانه های برخورد۴ ماه غالباً رگه های طویل و درخشانی، با نام شعاع۵، تشکیل داده اند. این رگه ها گاهی به طول هزاران کیلومتر در سراسر سطح ماه کشیده شده اند.
cratervolcanic eruptionmeteoriteimpact cratersray

گویش مازنی

/toof/ نوعی نخ که در دوختن لباس محلی زنانه به کار رود

نوعی نخ که در دوختن لباس محلی زنانه به کار رود


واژه نامه بختیاریکا

تاف؛ آبشار
ترف؛ مایع کشک؛ محصول پختن دوغ که جامد و نرمست
قسمت پر سرعت رودخانه

پیشنهاد کاربران

توف با تلفظ roof
در گویش بختیاری به آبشار توف می گویند ، شاید اصل آن تاف باشد .

در سیرجان. به کسی که در حال درروغ گفتن است میگویند توف و اگر باز هم به دروغ گفتن ادامه دهد با تاکید میگویند توف ایق


کلمات دیگر: