(لَ ) (اِ. ) نک بیلک .
پیلک
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
پیلک. [ ل َ ] ( اِ مصغر ) پیل خرد. بچه ٔپیل. || بیلک. نوعی تیر. رجوع به بیلک شود :
پیل بفکن که سیل ره کنده ست
پیلکیهای چرخ بین چنده ست.
پیل بفکن که سیل ره کنده ست
پیلکیهای چرخ بین چنده ست.
نظامی.
دانشنامه عمومی
پیلک به ستونک باریک و کوچک و گرد گفته می شود که سر سوک دو دیوار قرار می گیرد و به دیوار چسبیده است. نمونه پیلک در مقبره امیر اسماعیل سامانی در بخارا به شیوه خراسانی ساخته شده است.
معماری ایرانی
معماری ایرانی
wiki: پیلک
گویش مازنی
/pilak/ کوزه & نام پرنده ای آبزی
کوزه
نام پرنده ای آبزی
گویش بختیاری
پولک، فلس.
واژه نامه بختیاریکا
تقسیم جنگجویان بین محلی هابه منظور تامین احتیاجات مشروع آنها تا زمان استقرار در آن مکان
کلمات دیگر: