کلمه جو
صفحه اصلی

بلست

لغت نامه دهخدا

بلست. [ ب ِ ل ِ ] ( اِ ) بدست. ( آنندراج ). وجب و شبر. ( ناظم الاطباء ).

بلست. [ ب ُ ل ُ ] ( اِخ ) از قرای اسکندریه است. ( از معجم البلدان ) ( از مراصد ).

بلسة. [ ب ُ ل ُ س َ ] ( ع اِ ) واحد بَلَس. یک دانه بَلَس. ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به بَلَس شود.

بلسة. [ ب َ ل َ س َ ] ( ع اِ ) واحد بُلُس. یک دانه بلس. ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به بُلُس شود.

بلست . [ ب ِ ل ِ ] (اِ) بدست . (آنندراج ). وجب و شبر. (ناظم الاطباء).


بلست . [ ب ُ ل ُ ] (اِخ ) از قرای اسکندریه است . (از معجم البلدان ) (از مراصد).


واژه نامه بختیاریکا

( بِلِست ) بدست؛ وجب

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
واحد اندازه گیری با دست
. یک وجب
Belest


کلمات دیگر: