بلست. [ ب ِ ل ِ ] ( اِ ) بدست. ( آنندراج ). وجب و شبر. ( ناظم الاطباء ).
بلست. [ ب ُ ل ُ ] ( اِخ ) از قرای اسکندریه است. ( از معجم البلدان ) ( از مراصد ).
بلسة. [ ب ُ ل ُ س َ ] ( ع اِ ) واحد بَلَس. یک دانه بَلَس. ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به بَلَس شود.
بلسة. [ ب َ ل َ س َ ] ( ع اِ ) واحد بُلُس. یک دانه بلس. ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به بُلُس شود.
بلست. [ ب ُ ل ُ ] ( اِخ ) از قرای اسکندریه است. ( از معجم البلدان ) ( از مراصد ).
بلسة. [ ب ُ ل ُ س َ ] ( ع اِ ) واحد بَلَس. یک دانه بَلَس. ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به بَلَس شود.
بلسة. [ ب َ ل َ س َ ] ( ع اِ ) واحد بُلُس. یک دانه بلس. ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به بُلُس شود.