( صفت ) منسوب به که کاهی .
اکهی گردیدن . گنده دهن و بد دل گردیدن و کلف پدید آمدن بر روی کسی .
اکهی گردیدن . گنده دهن و بد دل گردیدن و کلف پدید آمدن بر روی کسی .
کهی . [ ک َ ] (اِ) در محاوره ٔ هندیان ، کاه و علوفه ٔ ستور. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || خوراک و ذخیره و توشه . (ناظم الاطباء). || گروه غارتگران . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || فوجی باشد علی حده که به اطراف و جوانب رفته برای لشکر خاص کاه و دانه و هیمه و غیره بیارد. (غیاث ).
کهی . [ ک ِ ] (اِخ ) نام قلعه ای است از ولایت سیستان . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). مخفف کهیچ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به کهیچ شود.
کهی . [ ک ُها ] (ع مص ) اَکْهی ̍ گردیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گنده دهن و بددل گردیدن و کلف پدید آمدن بر روی کسی . (ناظم الاطباء). رجوع به اَکهی ̍ شود.
ناصرخسرو (از امثال و حکم ص 451).