( صفت ) بزرگ جثه ( فیل ) قوی هیکل ( پیل ) .
کنجر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کنجر. [ ک َ ج َ ] ( ص ) فیل بزرگ جثه و قوی هیکل جنگی را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). همان کنج یعنی فیل بزرگ جثه و ظاهراً به تصحیف خوانده اند.( فرهنگ رشیدی ). مؤلف سراج اللغات گوید: این لفظ هندی است اما در شعر استادان دیده نشده و در سانسکریت کونجره ( هر چیز برجسته و ممتاز در نوع خود، فیل ). ( از حاشیه برهان چ معین ).
کنجر. [ ک َ ج َ ] ( اِ ) اسم فارسی خرشف است. ( فهرست مخزن الادویه ). به فارسی کنگر. ( از دزی ج 2 ص 492 ). رجوع به کنگر شود.
کنجر. [ ک َ ج َ ] ( اِ ) اسم فارسی خرشف است. ( فهرست مخزن الادویه ). به فارسی کنگر. ( از دزی ج 2 ص 492 ). رجوع به کنگر شود.
کنجر. [ ک َ ج َ ] (اِ) اسم فارسی خرشف است . (فهرست مخزن الادویه ). به فارسی کنگر. (از دزی ج 2 ص 492). رجوع به کنگر شود.
کنجر. [ ک َ ج َ ] (ص ) فیل بزرگ جثه و قوی هیکل جنگی را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از جهانگیری ) (ناظم الاطباء). همان کنج یعنی فیل بزرگ جثه و ظاهراً به تصحیف خوانده اند.(فرهنگ رشیدی ). مؤلف سراج اللغات گوید: این لفظ هندی است اما در شعر استادان دیده نشده و در سانسکریت کونجره (هر چیز برجسته و ممتاز در نوع خود، فیل ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
واژه نامه بختیاریکا
( کُنُجر * ) نیشکون
کلمات دیگر: