جغ جغ يا تلق تلق کردن , صداي بهم خوردن اشيايي مثل بشقاب , پراکندن , پخش کردن , ازهم جدا کردن , پراکنده وپريشان کردن , افشاندن , متفرق کردن
بعثره
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
بعثرة. [ ب َ ث َ رَ ] ( ع مص ) نظر کردن.( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نگریستن وتفتیش کردن. ( از اقرب الموارد ) . || تفتیش نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || کاویدن چیزی را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). کاویدن زمین را. ( آنندراج ). || برانگیختن. ( منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( غیاث ). || جداجداو زیر و بالا کردن چیزی را، بعثر الشی ٔ. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بیرون آوردن و آشکار ساختن : قال اﷲ تعالی : بعثر مافی القبور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ): اذا بعثر ما فی القبور. ( قرآن 9/100 ). واذا القبور بعثرت. ( قرآن 4/82 ). || حوض را ویران کردن و زیر و رو کردن. بعثر الحوض ؛ ای هدمه و جعل اسفله اعلاء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زیر وزبر کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 27 ). || شوریدن دل . ( آنندراج ) ( ازناظم الاطباء ). بشورانیدن. ( زوزنی ). شورانیدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 27 ). || پراکنده کردن مرد متاع و کالای خود را و ریختن بعض آنرا روی بعض دیگر: بعثر الرجل متاعه. ( از ناظم الاطباء ). و پراکنده شدن. ( غیاث ). متفرق کردن و پراکندن. ( از اقرب الموارد ).
بعثرة. [ ب َ ث َ رَ ] (ع اِ)لون و رنگ . (ناظم الاطباء). رنگ چرکین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || وسخ و چرک . (ناظم الاطباء).
بعثرة. [ ب َ ث َ رَ ] (ع مص ) نظر کردن .(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). نگریستن وتفتیش کردن . (از اقرب الموارد) . || تفتیش نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کاویدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کاویدن زمین را. (آنندراج ). || برانگیختن . (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ). || جداجداو زیر و بالا کردن چیزی را، بعثر الشی ٔ. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بیرون آوردن و آشکار ساختن : قال اﷲ تعالی : بعثر مافی القبور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ): اذا بعثر ما فی القبور. (قرآن 9/100). واذا القبور بعثرت . (قرآن 4/82). || حوض را ویران کردن و زیر و رو کردن . بعثر الحوض ؛ ای هدمه و جعل اسفله اعلاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زیر وزبر کردن . (ترجمان علامه جرجانی ص 27). || شوریدن دل . (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). بشورانیدن . (زوزنی ). شورانیدن . (ترجمان علامه جرجانی ص 27). || پراکنده کردن مرد متاع و کالای خود را و ریختن بعض آنرا روی بعض دیگر: بعثر الرجل متاعه . (از ناظم الاطباء). و پراکنده شدن . (غیاث ). متفرق کردن و پراکندن . (از اقرب الموارد).