کلمه جو
صفحه اصلی

اریض

فرهنگ فارسی

مرد متواضع سزاوار خیر بزغاله فربه

لغت نامه دهخدا

اریض. [ اَ ] ( ع ص ) مرد متواضع سزاوار خیر. || فربه : جدی اریض ؛ بزغاله فربه. ( منتهی الارب ). || پاک. ( آنندراج ). || پهناور. ( منتهی الارب ). پهن و فراخ.
- عریض اریض ؛ از اتباع است یعنی ثانی بمعنی اول است و به این معنی بدون اول نمی آید. ( منتهی الارب ).

اریض. [ اَ ] ( اِخ ) موضعی است در قول امروءالقیس :
أصاب َ قَطاتَین فسال لواهما
فوادی البدِی فانتحی للأریض.
( معجم البلدان ).
اریض یا یریض شهری است یا وادی ایست. ( منتهی الارب ).

اریض . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است در قول امروءالقیس :
أصاب َ قَطاتَین فسال لواهما
فوادی البدِی ّ فانتحی للأریض .

(معجم البلدان ).


اریض یا یریض شهری است یا وادی ایست . (منتهی الارب ).

اریض . [ اَ ] (ع ص ) مرد متواضع سزاوار خیر. || فربه : جدی اریض ؛ بزغاله ٔ فربه . (منتهی الارب ). || پاک . (آنندراج ). || پهناور. (منتهی الارب ). پهن و فراخ .
- عریض اریض ؛ از اتباع است یعنی ثانی بمعنی اول است و به این معنی بدون اول نمی آید. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: