مترادف منعطف : متوجه، متمایل، برگشته، انعطاف یافته
منعطف
مترادف منعطف : متوجه، متمایل، برگشته، انعطاف یافته
مترادف و متضاد
۱. متوجه، متمایل
۲. برگشته، انعطافیافته
فرهنگ فارسی
خمیده، خم شده، خم وپیچ رودخانه، جائی که راه کج شودوبه سمت دیگرپیچ بخورد
( اسم ) خم گیرنده خمیده .
( اسم ) خم گیرنده خمیده .
فرهنگ معین
(نُ عَ طِ ) [ ع . ] (اِفا. ) خم گیرنده ، خمیده .
لغت نامه دهخدا
منعطف. [ م ُ ع َ طِ ] ( ع ص ) خم گیرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). خمیده و خم گرفته و دولاشده. ( ناظم الاطباء ). || برگردنده. ( غیاث ) ( آنندراج ).
- منعطف کردن ؛ برگردانیدن. متوجه ساختن : پدر و دختر گفتند مگر اختر سعد عنان عاطفت پادشاه ، سوی ما منعطف کرد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 22 ).
منعطف. [ م ُ ع َ طَ ] ( ع اِ ) منعطف الوادی ؛ خم رودبار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- منعطف کردن ؛ برگردانیدن. متوجه ساختن : پدر و دختر گفتند مگر اختر سعد عنان عاطفت پادشاه ، سوی ما منعطف کرد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 22 ).
منعطف. [ م ُ ع َ طَ ] ( ع اِ ) منعطف الوادی ؛ خم رودبار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
منعطف . [ م ُ ع َ طَ ] (ع اِ) منعطف الوادی ؛ خم رودبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منعطف . [ م ُ ع َ طِ ] (ع ص ) خم گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). خمیده و خم گرفته و دولاشده . (ناظم الاطباء). || برگردنده . (غیاث ) (آنندراج ).
- منعطف کردن ؛ برگردانیدن . متوجه ساختن : پدر و دختر گفتند مگر اختر سعد عنان عاطفت پادشاه ، سوی ما منعطف کرد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 22).
فرهنگ عمید
خمیده، خم شده.
واژه نامه بختیاریکا
پیتا
پیشنهاد کاربران
نرم خو، پذیرا، نرمش پذیر
کسی که آماده است برای پزیرفتن تو. .
تغییر یافته
تغیر یافته
کلمات دیگر: