( اسم ) گردباد : تدبیر کارسازت بی دستبرد حیلت اندر غبار شبهت مانند گردباده . ( سیف اسفرنگ )
گردباده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گردباده. [ گ ِ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) گردباد و آن بادی باشد که خاک را بشکل مناری بر آسمان برد. ( برهان ) :
کسی باید آنگه که تو باد خوردی
که آرد سوی مرز تو گردباده.
اندر غبار شبهت مانند گردباده.
کسی باید آنگه که تو باد خوردی
که آرد سوی مرز تو گردباده.
سوزنی.
تدبیر کارسازت بی دست برد حیلت اندر غبار شبهت مانند گردباده.
سیف اسفرنگی.
کلمات دیگر: