غریاسنگ. [ غ َرْ س َ ] ( اِ ) غرماسنگ. نان تنک در روغن بریان کرده. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). نان تنک به روغن در جوشانیده بود. ( فرهنگ اسدی ) :
گر من به مثل سنگم با تو غریاسنگم
ور زآنکه تو چون آبی با خسته دلم ناری.
گر من به مثل سنگم با تو غریاسنگم
ور زآنکه تو چون آبی با خسته دلم ناری.
بوشکور ( از فرهنگ اسدی ).
رجوع به غرماسنگ شود.