سفیدی پیشانی سفیدی طلعت
غره الوجه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( غرةالوجه ) غرةالوجه. [ غ ُرْ رَ تُل ْ وَج ْه ْ ] ( ع اِ مرکب ) سفیدی پیشانی. سفیدی طلعت.
- غرةالوجه شدن ؛ کنایه از شهرت یافتن و نامی شدن. ( در توصیف اصفهان ) :
تختگاه و محط دولت بود
مهبط و بارگاه ایمان شد
سرةالبطن ربع مسکون بود
غرةالوجه ملک سلطان شد.
- غرةالوجه شدن ؛ کنایه از شهرت یافتن و نامی شدن. ( در توصیف اصفهان ) :
تختگاه و محط دولت بود
مهبط و بارگاه ایمان شد
سرةالبطن ربع مسکون بود
غرةالوجه ملک سلطان شد.
( ترجمه محاسن اصفهان ص 100 ).
کلمات دیگر: