مردی بد دل
کاع
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کاع . (ع ص ) مردی بددل : رجل کاع . (مهذب الاسماء). بددل و سست . (منتهی الارب ). مرد بددل شونده . ج ، اکعاء. (ناظم الاطباء). || (اِ) استخوان بند دست به طرف انگشت ابهام که آن را زند اعلی گویند. (آنندراج ).
کاع. ( ص ) متهم باشد. ( لغت فرس اسدی چ مرحوم اقبال ص 228 از حاشیه نسخه نخجوانی ).
کاع. ( ع ص ) مردی بددل : رجل کاع. ( مهذب الاسماء ). بددل و سست. ( منتهی الارب ). مرد بددل شونده. ج ، اکعاء. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) استخوان بند دست به طرف انگشت ابهام که آن را زند اعلی گویند. ( آنندراج ).
کاع. ( ع ص ) مردی بددل : رجل کاع. ( مهذب الاسماء ). بددل و سست. ( منتهی الارب ). مرد بددل شونده. ج ، اکعاء. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) استخوان بند دست به طرف انگشت ابهام که آن را زند اعلی گویند. ( آنندراج ).
کاع . (ص ) متهم باشد. (لغت فرس اسدی چ مرحوم اقبال ص 228 از حاشیه ٔ نسخه ٔ نخجوانی ).
کلمات دیگر: