کلمه جو
صفحه اصلی

غرنیچی

لغت نامه دهخدا

غرنیچی. [ غ َ ] ( اِ ) سرما و زمستان سخت. ( برهان قاطع ) ( اقرب الموارد ) ( انجمن آرا ). به حذف نون نیز دیده شده است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). سرمای سخت و زمستان و غرنچی به حذف تحتانی مخفف آن است.

غرنیچی. [ غ َ ] ( اِخ ) نام شخصی است معین یا غیر معین :
چو غرنیچی به محشر زنده گردد
بسنجد طاعتش ایزد به میزان
کم آید طاعتش گوید خدایا
ترازو پله دارد سر بگردان.
( فرهنگ نظام ).

غرنیچی . [ غ َ ] (اِ) سرما و زمستان سخت . (برهان قاطع) (اقرب الموارد) (انجمن آرا). به حذف نون نیز دیده شده است . (آنندراج ) (انجمن آرا). سرمای سخت و زمستان و غرنچی به حذف تحتانی مخفف آن است .


غرنیچی . [ غ َ ] (اِخ ) نام شخصی است معین یا غیر معین :
چو غرنیچی به محشر زنده گردد
بسنجد طاعتش ایزد به میزان
کم آید طاعتش گوید خدایا
ترازو پله دارد سر بگردان .

(فرهنگ نظام ).




کلمات دیگر: