عصیده که حلوائی است . یا نوعی است از ماهی .
قبابه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( قبابة ) قبابة. [ ق ُب ْ با ب َ ] ( ع اِ )عصیده که حلوائی است. ( از منتهی الارب در ماده عصد ). || نوعی است از ماهی. ( معجم البلدان ).
قبابة. [ ق ُب ْ باب َ ] ( اِخ ) قلعه ای است در مدینه. ( معجم البلدان ).
قبابة. [ ق ُب ْ باب َ ] ( اِخ ) قلعه ای است در مدینه. ( معجم البلدان ).
قبابة. [ ق ُب ْ با ب َ ] (ع اِ)عصیده که حلوائی است . (از منتهی الارب در ماده ٔ عصد). || نوعی است از ماهی . (معجم البلدان ).
قبابة. [ ق ُب ْ باب َ ] (اِخ ) قلعه ای است در مدینه . (معجم البلدان ).
کلمات دیگر: