گرد نماندن. [ گ َ ن َ دَ ] ( مص مرکب ) گرد نماندن از...، کنایه از اثر نماندن. ( آنندراج ) :
چنان خواهم بمستی کام از لعل لبت گیرم
که گردی از نمک باقی نماند از نمکدانت.
چنان خواهم بمستی کام از لعل لبت گیرم
که گردی از نمک باقی نماند از نمکدانت.
کلیم ( از آنندراج ).