گردندگی.[ گ َ دَ دَ / دِ ] ( حامص ) تغییر. تحول :
بتری گراینده شد گوهرش
که گردندگی دور بود از برش.
در این گردندگی هم اختیاری است.
بتری گراینده شد گوهرش
که گردندگی دور بود از برش.
نظامی.
درست آن شد که این گردش بکاری است در این گردندگی هم اختیاری است.
نظامی.
و رجوع به گردیدن و گردنده شود.