( مصدر ) مطیع کردن رام کردن : نگاه باید کرد تا احوال ایشان ( پادشاهان غزنوی ) بر چه جمله رفته است و میرود در ... نرم کردن گردنها .
گردن نرم کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گردن نرم کردن. [گ َ دَ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گردن انداختن. ( آنندراج ). مطیع و رام کردن. مطیع و منقاد کردن :
روی مرا هجر کرد زردتر از زر
گردن من عشق کرد نرم تر از دخ.
نتوان نرم کردن از داشن.
نرم کرده زمانه را گردن.
گردن نکند نرم به فریاد به زاری
او را ز چپ و راست به اکراه بگیرد.
چه کنم من که بفرمان تو سر دربازم.
روی مرا هجر کرد زردتر از زر
گردن من عشق کرد نرم تر از دخ.
شاکر بخاری.
چه کنم گر سفید را گردن نتوان نرم کردن از داشن.
لبیبی.
همچنین باد کار او که مدام نرم کرده زمانه را گردن.
فرخی.
نگاه باید کرد تا احوال ایشان [ شاهان غزنوی ] بر چه جمله رفته است و میرود در... نرم کردن گردنها. ( تاریخ بیهقی ).گردن نکند نرم به فریاد به زاری
او را ز چپ و راست به اکراه بگیرد.
اوحدی ( از آنندراج ).
کرده ام نرم بفرمان تو گردن چون شمعچه کنم من که بفرمان تو سر دربازم.
خواجه سلمان ( از آنندراج ).
دانشنامه عمومی
فرمانپذیر و فرمانبردار بودن
کلمات دیگر: