کلمه جو
صفحه اصلی

عراره

لغت نامه دهخدا

( عرارة ) عرارة. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) بچه که زود شیر را ترک کند. || هر چیزی که به سوی چیزی بازگردد. ( منتهی الارب ). || زنان که همواره پسر زایند. || درختی است خوشبوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

عرارة. [ ع َ رَ ] ( ع اِمص ) بسیاری. || بدخویی. || سختی. ( منتهی الارب ). || بلندی. رفعت. ( از اقرب الموارد ). || مهتری. ( منتهی الارب ). || بدبختی. ( ناظم الاطباء ). || ( ص )زن که پسر زاید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دختری که زود شیر ترک کند. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) ملخ. ( از اقرب الموارد ). و نیز رجوع به عرادة شود. || اصل. ( منتهی الارب ).

عرارة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) بچه که زود شیر را ترک کند. || هر چیزی که به سوی چیزی بازگردد. (منتهی الارب ). || زنان که همواره پسر زایند. || درختی است خوشبوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


عرارة. [ ع َ رَ ] (ع اِمص ) بسیاری . || بدخویی . || سختی . (منتهی الارب ). || بلندی . رفعت . (از اقرب الموارد). || مهتری . (منتهی الارب ). || بدبختی . (ناظم الاطباء). || (ص )زن که پسر زاید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دختری که زود شیر ترک کند. (ناظم الاطباء). || (اِ) ملخ . (از اقرب الموارد). و نیز رجوع به عرادة شود. || اصل . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: