کنایه از زبونی و تسلیم شدن
قایم راندن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قایم راندن. [ ی ِ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از زبونی و تسلیم شدن. ( حاشیه وحید بر خسرو و شیرین ).
- به قایم راندن ؛ کنایه از زبون شدن :
به حیرت مانده مجنون در خیالش
به قایم رانده لیلی با جمالش.
- به قایم راندن ؛ کنایه از زبون شدن :
به حیرت مانده مجنون در خیالش
به قایم رانده لیلی با جمالش.
نظامی.
کلمات دیگر: