کلمه جو
صفحه اصلی

غریری

لغت نامه دهخدا

غریری. [ غ ُ رَ ری ی ] ( ص نسبی ) منسوب به غریر ( اِخ ). ( انساب سمعانی ص 407 ب ). رجوع به غُرَیر ( اسامی خاص ) شود.

غریری. [ ع ُ رَ ری ] ( اِخ ) عبدالرحمن بن محمدبن غُریر. وی از سران قریش بود. ( از انساب سمعانی ورق 704 ب ). رجوع به غریربن مغیره شود.

غریری. [ غ ُ رَ ری ]( اِخ ) محمدبن غریر. پسر غریربن مغیرة، از وجوه اهل مدینه به شمار میرفت و از برادرش اسحاق بزرگتر بود. برادر دیگر وی یعقوب و مادرش هند بنت مروان بود. ( ازتاج العروس ذیل غریر ). رجوع به غریربن مغیرة شود.

غریری. [ غ ُ رَ ری ] ( اِخ ) محمدبن غریربن ولیدبن ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف زهری ، مکنی به ابوعبدالرحمن و معروف به غریری. وی از یعقوب بن ابراهیم بن سعد و مطرف بن عبداﷲ البیاری روایت کند، و ابوعبداﷲ محمدبن اسماعیل نجاری و عبداﷲبن نسب المکی و محمدبن احمدبن نصر الترمذی از وی روایت دارند. ( از انساب سمعانی ورق 407 ب ).

غریری. [ غ ُ رَ ری ] ( اِخ ) یوسف بن یعقوب بن غریر. وی عهده دار بیت المال در خلافت رشید بود. ( از انساب سمعانی ورق 407 ب ). رجوع به غریربن مغیرة شود.

غریری . [ ع ُ رَ ری ] (اِخ ) عبدالرحمن بن محمدبن غُریر. وی از سران قریش بود. (از انساب سمعانی ورق 704 ب ). رجوع به غریربن مغیره شود.


غریری . [ غ ُ رَ ری ] (اِخ ) محمدبن غریربن ولیدبن ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف زهری ، مکنی به ابوعبدالرحمن و معروف به غریری . وی از یعقوب بن ابراهیم بن سعد و مطرف بن عبداﷲ البیاری روایت کند، و ابوعبداﷲ محمدبن اسماعیل نجاری و عبداﷲبن نسب المکی و محمدبن احمدبن نصر الترمذی از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 407 ب ).


غریری . [ غ ُ رَ ری ] (اِخ ) یوسف بن یعقوب بن غریر. وی عهده دار بیت المال در خلافت رشید بود. (از انساب سمعانی ورق 407 ب ). رجوع به غریربن مغیرة شود.


غریری . [ غ ُ رَ ری ](اِخ ) محمدبن غریر. پسر غریربن مغیرة، از وجوه اهل مدینه به شمار میرفت و از برادرش اسحاق بزرگتر بود. برادر دیگر وی یعقوب و مادرش هند بنت مروان بود. (ازتاج العروس ذیل غریر). رجوع به غریربن مغیرة شود.


غریری . [ غ ُ رَ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب به غریر (اِخ ). (انساب سمعانی ص 407 ب ). رجوع به غُرَیر (اسامی خاص ) شود.



کلمات دیگر: