کلمه جو
صفحه اصلی

کامیار


مترادف کامیار : بختیار، کامجو، کامران، کامروا، کامور، کامیاب، موفق

فرهنگ اسم ها

اسم: کامیار (پسر) (فارسی) (تلفظ: kāmyār) (فارسی: کاميار) (انگلیسی: kamyar)
معنی: کامیاب، با شادی و با خوشحالی، ( اَعلام ) امیر کمال الدین ابن اسحاق، قاضی ارزنجان یکی از بزرگان امرای علاءالدوله کیقباد سلجوقی [متوفی قمری] مردی فقیه، سخنگو و حکیم مشرب و از شاگردان شیخ شهاب الدین سهروردی، به علاوه ( در حالت قیدی ) با شادی و با خوشحالی، قاضی ارزنجان یکی از بزرگان امرای علاءالدوله کیقباد سلجوقی ( متوفی هـق ) مردی فقیه

(تلفظ: kāmyār) (در قدیم) (به مجاز) کامیاب ، ← کامیاب ، به علاوه (در حالت قیدی) با شادی و با خوشحالی؛ (در اعلام) امیر کمال الدین ابن اسحاق ، قاضی ارزنجان یکی از بزرگان امرای علاءالدوله کیقباد سلجوقی (متوفی 635 هـ.ق) مردی فقیه ، سخنگو و حکیم مشرب و از شاگردان شیخ شهاب الدین سهروردی .


مترادف و متضاد

بختیار، کامجو، کامران، کامروا، کامور، کامیاب، موفق


فرهنگ فارسی

( امیر ) کمال الدین ابن اسحاق قاضی ارزنجان یکی از بزرگان امرای علائ الدوله کیقباد سلجوقی او مردی فقیه و سخنگو و حکیم مشرب و از شاگردان شیخ شهاب الدین سهروردی مقتول بود . وی بدست یکی از امرای سلجوقی بقتل رسید .
کامیاب، کامروا
( صفت ) ۱ - کامیاب کامروا . ۲ - موفق فیروز مند . ۳ - ( اسم ) اسم اشخاص قرار گیرد ( از جمله کمال الدین کامیار رسال. مونا )
کسی است که در سفر جنگی اردشیر به مملکت کادوسیان حاکم الکوسیری بود

لغت نامه دهخدا

کامیار. [ کام ْ ] (اِخ ) کسی است که در سفر جنگی اردشیر به ملکت کادوسیان حاکم الکوسیری بود. رجوع به ص 1141 ج 2 ایران باستان شود.


کامیار. [ کام ْ ] (اِخ ) کمال الدین کامیارانی ، اسحاق قاضی از زنجان یکی از بزرگان امرای علاءالدوله کیقباد سلجوقی است و او مردی فقیه و سخنگو و حکیم مشرب بود و از شاگردان شیخ شهاب الدین سهروردی حساب میشده و هم اوست که با یکی دیگر از امرای علأالدین کیقباد پیش جلال الدین آمد. او در سال 635 هَ .ق . به دست یکنفر دیگر از امرای سلجوقی به قتل رسید. (تاریخ مفصل ایران تألیف اقبال حاشیه ٔ ص 135 ج 1).


کامیار. [ کام ْ ] (ص مرکب ) آنکه به آرزوی خود رسیده است . نایل . بختیار. مرادمند. کامیاب . بهره مند.


کامیار. [ کام ْ ] ( ص مرکب ) آنکه به آرزوی خود رسیده است. نایل. بختیار. مرادمند. کامیاب. بهره مند.

کامیار. [ کام ْ ] ( اِخ ) کسی است که در سفر جنگی اردشیر به ملکت کادوسیان حاکم الکوسیری بود. رجوع به ص 1141 ج 2 ایران باستان شود.

کامیار. [ کام ْ ] ( اِخ ) کمال الدین کامیارانی ، اسحاق قاضی از زنجان یکی از بزرگان امرای علاءالدوله کیقباد سلجوقی است و او مردی فقیه و سخنگو و حکیم مشرب بود و از شاگردان شیخ شهاب الدین سهروردی حساب میشده و هم اوست که با یکی دیگر از امرای علأالدین کیقباد پیش جلال الدین آمد. او در سال 635 هَ.ق. به دست یکنفر دیگر از امرای سلجوقی به قتل رسید. ( تاریخ مفصل ایران تألیف اقبال حاشیه ص 135 ج 1 ).

فرهنگ عمید

کامیاب، کامروا.

پیشنهاد کاربران

کامیار یعنی دنیا به کام ، پیروز، قوی و سرحال

Kamyar means love and happiness

معنی کامیار خوش قلب . پیروز خوش شانس

کامیار یعنی خوش اخلاق
کامیار عزیز دلم عشق خوشگلم دیوونه وار دوست دارم و عاشقتم بمونی برام

کام بمعنی دهان و کام گرفتن از لب یا دود
کام همان آرزو و لذت یار
کسی که بودن با او سراسر لذت باشد.
تلگرام

ENGGH1984

کامیار یعنی یار خوشبختی و کامروایی


روح زندگی خوشحالی خوشبختی
اسم قشنگیه

چطوره این رو تخلص خودم انتخاب اش کنم

کامیار یعنی پیروز

کامیاب و موفق و پیروز

کامیار یعنی خوشبختی پیروز
وکامیاب

خوشبخت، شاد، کسی که بخت با او یار است، خوش اقبال

خوش شانس، شاداب، پیروز، خوش اخلاق، شاد


کامیار شاد شاداب کسی که مثل اون کم پیدا میشه

کامیار یعنی عشق یعنی تنها کسی ک می توانی دوسش داشته باشی دوست دارم کامیار جون تنها دلیل نفس کشیدنم


کامیار یعنی خوش قلب

کامیار

خوش قلب ، ، ، ، ، خوش تیپ، ، ، ، ، پولدار


کلمات دیگر: