مترادف تقی : پرهیزگار، باتقوا، تقواپیشه، متقی، پرواپیشه، خداترس
متضاد تقی : بی تقوا
[o.s.] virtuous or pure
خدايي , خدا شناس , با خدا , ديندار , پرهيزگار , زاهد , متقي , پارسا , وارسته
(تلفظ: taqi) (عربی) (در قدیم) تقوا پیشه ، پرهیزکار ؛ (در اعلام) نام نهمین امام شیعیان امام محمد تقی (ع) ؛ میرزا تقی خان امیرکبیر از بزرگترین مردان سیاسی دورهی قاجار .
پرهیزگار، باتقوا، تقواپیشه، متقی، پرواپیشه، خداترس ≠ بیتقوا
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) لقب امام محمدبن علی بن موسی الرضا،امام نهم شیعه ٔ اثناعشریه است . رجوع به جواد شود.
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) میرزا تقی خان امیرکبیر. رجوع به امیرکبیر شود.
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) (میرزا...)علی آبادی . صاحب دیوان انشاء فتحعلی شاه قاجار است . وی متخلص به «صاحب » بود. رجوع به مجمح الفصحاء در ذکر شعرای معاصر مؤلف و سبک شناسی بهار ج 3 ص 334 شود.
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) لقب امام ثانی حسن بن علی المرتضی . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 21 شود.
(از قاموس الاعلام ترکی ).
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) نام حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و اله و سلم . (آنندراج ). رجوع به محمد شود.
سنایی .
ناصرخسرو.
سنائی .
مولوی .
تقی . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل که 398 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).