کلمه جو
صفحه اصلی

فرید


مترادف فرید : بی مانند، بی همتا، تک، تنها، واحد، وحید، یگانه

برابر پارسی : یکتا، یگانه، بی مانند

فارسی به انگلیسی

single, unique, masculine proper name

single, unique


عربی به فارسی

غير مساوي , بي همتا , بي نظير , بيتا , بيمانند , يکتا , يگانه , فرد


فرهنگ اسم ها

اسم: فرید (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: farid) (فارسی: فَريد) (انگلیسی: farid)
معنی: یگانه، یکتا، بی نظیر، بی مانند

(تلفظ: farid) (عربی) (در قدیم) یگانه ، یکتا ، بی نظیر .


مترادف و متضاد

singular (صفت)
غریب، شگفتی، فوق العاده، خارق العاده، تک، تکین، منفرد، منحصر بفردی، واژه مفرد، فرید، صیغه مفرد

بی‌مانند، بی‌همتا، تک، تنها، تنها، واحد، وحید، یگانه


فرهنگ فارسی

یکتا، یگانه، تنها، بی مانند، گوهریکتاوگرانبها
( صفت ) ۱ - یگانه یکتا بی مثل ۲ - گوهر نفیس و یکتا جمع : فراید ( فرائد ) ۳ - ( اسم ) آن مهره از پشت که واقع شده است میان شش مهره پایین تر از مهره های گردن و شش مهره بالای استخوان سرین .
میانه قلاده را گویند

فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - یگانه ، بی همتا. ۲ - گوهر یکتا و گران بها. ۳ - (اِ. ) گوهری که میان گردن بند آویزان کنند.

لغت نامه دهخدا

فرید. [ ف َ ] (اِ) میانه ٔ قلاده را گویند. (برهان ).


فرید. [ ف َ ] ( اِ ) میانه قلاده را گویند. ( برهان ).

فرید. [ ف َ ] ( ع ص ) یگانه. ( منتهی الارب ). واحد. ( از اقرب الموارد ). یکتا. بی مانند. بی نظیر. یگانه. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
نتوان گفت فریدی ، که نه ای
جفت فضلی ، نبود جفت فرید.
سوزنی.
|| سیف فَرید؛ شمشیر بی نظیر و مانند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) شبه و مهره ای که فاصل باشد میان مروارید و زر. ج ، فراید. || گوهر نفیس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مروارید در رشته کشیده فصل یافته بغیر خود. ( منتهی الارب ). مرواریدی که در نظم کشیده شده و به چیزی جز مروارید از یکدیگر فاصله یافته باشد. ( از اقرب الموارد ). || استخوان یگانه پشت که میان آخر محالات ششگانه پایین مهره گردن و میان مهره ششگانه بالای استخوان سرین است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آن مهره از پشت که واقع شده است میان شش مهره پایین تر از مهره های گردن و شش مهره بالای استخوان سرین. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرید. [ ف َ ] (ع ص ) یگانه . (منتهی الارب ). واحد. (از اقرب الموارد). یکتا. بی مانند. بی نظیر. یگانه . (یادداشت بخط مؤلف ) :
نتوان گفت فریدی ، که نه ای
جفت فضلی ، نبود جفت فرید.

سوزنی .


|| سیف فَرید؛ شمشیر بی نظیر و مانند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) شبه و مهره ای که فاصل باشد میان مروارید و زر. ج ، فراید. || گوهر نفیس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مروارید در رشته کشیده ٔ فصل یافته بغیر خود. (منتهی الارب ). مرواریدی که در نظم کشیده شده و به چیزی جز مروارید از یکدیگر فاصله یافته باشد. (از اقرب الموارد). || استخوان یگانه ٔ پشت که میان آخر محالات ششگانه ٔ پایین مهره ٔ گردن و میان مهره ٔ ششگانه ٔ بالای استخوان سرین است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن مهره از پشت که واقع شده است میان شش مهره ٔ پایین تر از مهره های گردن و شش مهره ٔ بالای استخوان سرین . (فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. یکتا، بی نظیر، بی مانند.
۲. گوهری که در میان گردنبند قرار دارد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فرید یکی از القاب حضرت مهدی (علیه السّلام) است.
«فرید» در لغت به معنای «تک» است. در روایات یکی از القاب حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) شمرده شده است. اصبغ بن نباته گوید: از امیر مؤمنان (علیه السّلام) شنیدم که می فرمود: صاحب این امر شرید (آواره)، طرید (رانده)، فرید (تک) و وحید (تنها) است.

جدول کلمات

تنها

پیشنهاد کاربران

سلام
برنامه کم کم داره به دفتر عشق تبدیل میشه و هر چه دل تنگ میخواهند مینویسند و جالب است جناب ممیز خان ، حسن تعبیر فراوان دارند ؛ جالب است بخوانید معانی فرید را که هموطنان با ذوق چه نگفته اند
فیروز باشید

فرید یعنی :یگانه، بی همتا، تک

فرید یعنی یگانه. یکته. بی همتا. بی نظیر و اینجور چیزا
من به شخصه عشقم فریده چون اسم خودمه


اسم پسر کوچوی من فرید هست. برای من و همسرم که تک و یگانه است.

فریادها فرید رامیخوانند اما بین این همه فریدان میانه و یکتا ی وجود ندارد

فرید یعنی بی همتا یکتا واقعن تنها اسم عشقم بود فریدمن بی همتا بود یگانه بود وتنها هم رفت انشالله هرچی فرید اسمه سالم وسلامت باشن وامیدوارم هرکی اسمش فرید مثله اسمش یکتا باشه وهیچوقت تنها نباشه

بمیرم برای خودم ک فریدمو، تنهام

فرید ینی منی که یگانه و بی همتاست

فرید ینی عیاش

سکوت بی انتها

فردی که فرد میماند تا فریادش در فردا اشکار شود


کلمات دیگر: