کلمه جو
صفحه اصلی

مهنا


مترادف مهنا : خوش گوار، گوارا

متضاد مهنا : ناگوار

فارسی به انگلیسی

comfortable, delicious, pleasant

فرهنگ اسم ها

اسم: مهنا (دختر) (عربی) (تلفظ: mohannā) (فارسی: مهنا) (انگلیسی: mohanna)
معنی: در خور، شایسته، ( در قدیم ) گوارا و خوش، دور از رنج

(تلفظ: mohannā) (عربی) در خور ، شایسته ؛ (در قدیم) گوارا و خوش ؛ دور از رنج .


مترادف و متضاد

خوش‌گوار، گوارا ≠ ناگوار


فرهنگ فارسی

گوارا و خوش آیند
( اسم ) ۱ - گوارا شده : [ چه اگر این معنی بر وی پوشیده ماند انتفاع او از آن صورت نبندد و فواید و ثمرات آن او را مهنا نباشد ...] ۲ - دوراز رنج و زحمت . توضیح همین صورت [مهنا] صحیح است نه معنی زیرا مهنا مهموزاست . مهنا گرداندن ( گردانیدن ). ( مصدر ) گوارا کردن : [ اسباب سکون و استنامت...و خفض عیش و آسایش ایشانرا مهیا و مهنا گردانید.]
ابن عیسی بن مهنا بن مانع طائی ملقب به حسام الدین از آل فضل و ملقب به سلطان العرب و مشهور به مهنای ثانی امیر بادیه الشام و صاحب تدمر بسال ۶۸۳ ه.ق . از جانب سلطان منصور قلاوون به امارت رسید .

فرهنگ معین

(مُ هَ نّ ) [ ع . ] (اِمف . ) گوارا، خوش آیند.

لغت نامه دهخدا

مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] ( ع ص ) مهناء. گوارا. گوارا گردیده. گوارا شده. باعافیت. خوشگوار. گوارنده. ( ترجمان علامه جرجانی ص 96 ). گوارا و هاضم و خوشمزه. ( غیاث ). سازگار. خوش. گواران. ( دستورالاخوان ) :
ای دین پیمبر به جمال تو مزین
وی ملک شهنشه به خصال تو مهنا.
امیرمعزی.
بل مردمیست میوه ترا و تو
نیکو درخت سبز و مهنائی.
ناصرخسرو ( دیوان ص 402 ).
آسیمه بسی کرد فلک بی خبران را
و آشفته بسی گشت بدو کار مهنا.
ناصرخسرو.
هر که از آتش بستر سازد... خواب او مهنا نباشد. ( کلیله و دمنه ). فواید و ثمرات آن او را مهنا نشود. ( کلیله و دمنه ).
عیش تو بادا به عز و ناز مهنا
بر همه شادی ترا مهیا اسباب.
سوزنی.
لشکرگهت بر حاشیت گوگرد سرخ از خاصیت
بر تو ز گنج عافیت عیش مهنا ریخته.
خاقانی.
یک جهان دل زین درخت و چشمه شاد
جمله را عیش مهنا دیده ام.
خاقانی.
بخت تو خواب دیده بیدار تا ز آن
بر چشم فتنه خواب مهنا برافکند.
خاقانی.
این دو کبک با یکدیگر عیشی مهنا و وصالی مهیا داشتند. ( سندبادنامه ص 121 ).
ملک خراسان و وراثت سلطنت آل سامان مهیا و مهنا شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 210 ).
بوستان خانه عیش است و چمن کوی نشاط
تا مهیا نبود عیش مهنا نرویم.
سعدی.
- مهنا شدن ؛ گوارا شدن :
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهنا نشود یار کجاست.
حافظ.
- مهنا گرداندن ؛ گوارا کردن : اسباب سکون و استنامت... وخفض عیش و آسایش ایشان را مهیا و مهنا گردانید. ( التوسل الی الترسل ص 16 ).
|| آنچه بی رنج به دست رسد و دوراز رنج و زحمت :
مسعود جهانگیر جهاندار که ایزد
داده ست بدو ملک مهیا و مهنا .
مسعودسعد.
دیباچه سراچه کل خواجه رسل
کز خدمتش مراد مهنا برآورم.
خاقانی.
|| ( اِ ) بزماورد. ( مهذب الاسماء ). زماورد. نرگس خوان. نرگسه خوان. میسر. لقمه خلیفه. لقمه قاضی. نرجس المائده. نواله. ( دستورالاخوان ).
- ابوالمهنا ؛ شراب. ( دستورالاخوان ).

مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] ( اِخ ) ابن جیفر یحمدی. از امامان عمان. بعد از درگذشت عبدالملک بن حمید به سال 226 هَ. ق. با وی بیعت شد و در سال 237 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 8 ص 261 ).

مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن جیفر یحمدی . از امامان عمان . بعد از درگذشت عبدالملک بن حمید به سال 226 هَ . ق . با وی بیعت شد و در سال 237 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 261).


مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن سلطان بن ماجدبن مبارک بن بلعرب (ابوالعرب ) یعربی . ششمین از امامان یعربی در عمان . به سال 1131 هَ . ق . پس از درگذشت سلطان بن سیف با وی بیعت شد و در سال 1133 هَ . ق . به دست یعرب بن بلعرب به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 262).


مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن عیسی بن مهنابن مانع طائی ، ملقب به حسام الدین ، از آل فضل و ملقب به سلطان العرب و مشهور به مهنای ثانی امیر بادیةالشام و صاحب تدمر به سال 683 هَ . ق . از جانب سلطان منصور قلاوون به امارت رسید. و به سال 735 هَ . ق . در سن حدود هشتاد سالگی در نزدیکی سلمیة درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 262).


مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن مانعبن حدیثةبن عبقة (یا عصیة)بن فضل بن ربیعة، از طی از قحطان . مؤسس آل مهنا از آل فضل از امرای بادیه (مابین شام وعراق و نجد)و مشهور به مهنای اول و امیرالعرب . به سال 630 هَ .ق . پس از درگذشت پدرش به ولایت رسید. مهنا در حدود سال 660 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 263).


مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (ع ص ) مهناء. گوارا. گوارا گردیده . گوارا شده . باعافیت . خوشگوار. گوارنده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 96). گوارا و هاضم و خوشمزه . (غیاث ). سازگار. خوش . گواران . (دستورالاخوان ) :
ای دین پیمبر به جمال تو مزین
وی ملک شهنشه به خصال تو مهنا.

امیرمعزی .


بل مردمیست میوه ترا و تو
نیکو درخت سبز و مهنائی .

ناصرخسرو (دیوان ص 402).


آسیمه بسی کرد فلک بی خبران را
و آشفته بسی گشت بدو کار مهنا.

ناصرخسرو.


هر که از آتش بستر سازد... خواب او مهنا نباشد. (کلیله و دمنه ). فواید و ثمرات آن او را مهنا نشود. (کلیله و دمنه ).
عیش تو بادا به عز و ناز مهنا
بر همه شادی ترا مهیا اسباب .

سوزنی .


لشکرگهت بر حاشیت گوگرد سرخ از خاصیت
بر تو ز گنج عافیت عیش مهنا ریخته .

خاقانی .


یک جهان دل زین درخت و چشمه شاد
جمله را عیش مهنا دیده ام .

خاقانی .


بخت تو خواب دیده ٔ بیدار تا ز آن
بر چشم فتنه خواب مهنا برافکند.

خاقانی .


این دو کبک با یکدیگر عیشی مهنا و وصالی مهیا داشتند. (سندبادنامه ص 121).
ملک خراسان و وراثت سلطنت آل سامان مهیا و مهنا شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 210).
بوستان خانه ٔ عیش است و چمن کوی نشاط
تا مهیا نبود عیش مهنا نرویم .

سعدی .


- مهنا شدن ؛ گوارا شدن :
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهنا نشود یار کجاست .

حافظ.


- مهنا گرداندن ؛ گوارا کردن : اسباب سکون و استنامت ... وخفض عیش و آسایش ایشان را مهیا و مهنا گردانید. (التوسل الی الترسل ص 16).
|| آنچه بی رنج به دست رسد و دوراز رنج و زحمت :
مسعود جهانگیر جهاندار که ایزد
داده ست بدو ملک مهیا و مهنا .

مسعودسعد.


دیباچه ٔ سراچه ٔ کل خواجه ٔ رسل
کز خدمتش مراد مهنا برآورم .

خاقانی .


|| (اِ) بزماورد. (مهذب الاسماء). زماورد. نرگس خوان . نرگسه ٔ خوان . میسر. لقمه ٔ خلیفه . لقمه ٔ قاضی . نرجس المائده . نواله . (دستورالاخوان ).
- ابوالمهنا ؛ شراب . (دستورالاخوان ).

مهنا. [ م ُهََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن صالح عنزی از آل ابی الخیل . امیر بریده . وی پدر «آل مهنا»ی عنزیها است در تاریخ جدید نجد ذکر بسیاری از آنها رفته است . مهنا به سال 1292 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 262).


مهنا. [ م ُهََن ْ نا ] (اِخ ) رجوع به ابوعماره ٔ حمزه ... شود.


فرهنگ عمید

گوارا، خوشایند.

دانشنامه عمومی

مهنا ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
میر مهنا
میر محمد مهنا

گوارا ،خوش آیند


عاری از رنج - گوارا


واژه نامه بختیاریکا

( مَهنا ) ( ● ) ؛ مانا؛ جاوید؛ ابدی

پیشنهاد کاربران

مهنا به معنی سرسبز و خرم هم هست


مهنا به معنی دختری دور از رنج و زحمت گوارا و آرام

پاکیزه شده، برآورده شده

هدیه زیبای خداوند

اسم من مُهَنا ست . مهنا یعنی شایسته و گوارا


مهنا زلال وارامش بخشه ، اسم دخترخودمم مهناس وخیلی قشنگه ودوسش دارم تلفظش خواصه

مهنا::اسم پسر در زبان لری به معنی ماندنی . جادوانه
MAHNA
اسامی مردانه لری
مهنا
مهنی
ماندنی
مندنی
منده

*****
مهنا::اسم دختر در زبان عربی
MOHANA

مبارک. آرام

معنای اثلی مهنا گلی است که شب میرویده

ماه تمام_ ماه کامل

اثر . ظاهر . رخ

گوارا ، دور از رنج ، شایسته ، مبارک
زیباتر از همیشه . من خودم اسمم مهنا هست و خیلی دوستش دارم

به معنای خوشایند و گوارا ست
قبلا شنیده بودم ک به معنای آراسته و آماده ست هم معنای مهیاست

در زبان لری بختیاری به معنی
ماندنی*همیشگی*
مهنی::می مانی
مهنه::می ماند
بمهن::بمان
مهنا اسمی مردانه در بین ایل لر بختیاری
روستای مهنا در شهر بختیاری نشین اندیکا
مسجدسلیمان و روستای مهنا در شهر بختیاری نشین رامهرمز

گوارا - دورازرنج و زحمت

زندگی بخش

مهنا می تواند به رنگ حنا بودن هم باشد

به رنگ حنا ( محنا ) است نه ( مهنا )

مهنا اسم مقدسی است و ب معنای گوارا شده و خوش اینده

مهنا اسمی عربی و اسمی است کردی
در عربستان یک کوهیست که از ان چشمه ای سرازیر است این اب به خاطر پاکیش و خوش طعم بودنش مردم عرب به این اب میگن مهنا ینی اب گوارا و خوشایند
در زبان کردی مهنا اسم پسرانشون رو میذاشتند و به معنی گوارا و همیشگی

میر مهنا یکی از دلاوران قوم بزرگ لر در
سواحل خلیج پارس بود

مهنا::ماندنی. جاودانه

کرد::رمه گردان. عشایر
کردین ::لباس نمدی چوپانان لر بختیاری

تمام ایلات لر بزرگ به بختیاری معروف هستند

شهر باختران ::باختیاران. بختیاری
لرستان پشتکوه ::ایلام
ایل لر کرمانج
کرمانشاه ::کرمانجاه
ایل لر لک
ایل کی لر ( کلهر. کی لهراسب کیانی )
ایل لر فیلی ( پیلی. پهلوی )
**
کتاب شرف نامه بدلیسی ::
ایل لر حسنکیفا لر بختیاری *حسنکی *
طایفه کشکی بختیاروند
طایفه شاکی *شقاقی. شقاقی. شکاکی*
طایفه آسترکی حسنکیفا لر بختیاروند
طایفه جلکی حسنکیفا لر بختیاری
طایفه شوهان حسنکیفا لر بختیاری
طایفه بجنوی *بجنوردی *حسنکیفا لر بختیاری
طایفه کردلی بزرگ حسنکیفا لر بختیاروند
طایفه کردلی کوچک حسنکیفا لر بختیاروند
طایفه مهرانی حسنکیفا
طایفه محلبی حسنکیفا
طایفه خندقی لر حسنکیفا
تیره گوران حسنکیفا *کی ور ان. گهوران*
طایفه شبانکاره لر گوران حسنکیفا

طایفه بجنوی *بجنوردی *حسنکیفا لر بختیاری
بجنورد مرکز خراسان شمالی *ایل لر کرمانج *

منطقه حسن کیف مازندران
شهر کلاردشت مازندران
تیره کلار حسنکیفا لر بختیاروند

تیره قاید جافر ( زافر. زفر. جعفر ) حسنکیفا لر
بهادروند ( بهداروند. بختیاروند )
طایفه زفرانلو ( زعفرانلو ) حسنانلو بهادرلو



شفاف و گوارا، در قران به عنوان نوشیدنی بهشتی ذکر شده

مهنا یعنی شربت بهشتی که در قرآن آمده و دور از درد و رنج و خیلی توپولووبامزه.

مهنا:
لری بختیاری:نام پسر نام یک روستا
عربی:گوارا - خوشایند نام یک چشمه
فارسی:دور از رنج و زحمت - گوارا
محنا:حنایی رنگ نام دختر

گوارا - هدیه زیبای خدا

اسم من Mohan هست و به معنی گوارا و دور از رنج هست و اسم نوه حضرت زهرا هستش و اون که شهره تو مسجد سلیمان mahna است نهmohana و دو اسم متفاوتن

ببخشید معنا اسم مَهنا هم میشه گوارا ؛ یا اصلا چنین اسمی هم داریم
مَهنا ، نه مُهنا

اسم دخترم مهناس و گوارا رو بهترین معنی میدونم

گوارا. دورازرنج

مهنا بهمعنی روشنایی که یک معنیش است ومعنی دیگرش به معنی کسیه که همیشه به درگاه خدا دعا میکنه

شیرین و گوارا معنی درستشه

لقب حضرت فاطمه زهرا ( س ) خودشایند. گورا. میوه خوشمزه بهشتی . خوشنود.
دلسوز. زندگی بخش.

خوشمزه، بامزه، گوارا، گوگولی.

من اسم خودم مهناست و من در جاهای بسیار زیادی تحقیق کردم معنی کامل ان
میشود درخور ، شایسته ، گوارا و دور از رنج است
مهنا با ه دوچشم اسمی کاملا دخترانه اسم اما با ح جیمی
به معنی های مختلف برای پسران هم استفاده میشود

دور از رنج و سختی دختری با طراوت

مهنا یعنی گورا و خوش و زلال و یکی از القاب حضرت زهرا س هم هست

مهنا : در خور، شایسته؛ گوارا و خوش؛ دور از رنج .

مهنا : /mohannā/ مُهنا ( عربی ) 1 - در خور، شایسته؛ 2 - ( در قدیم ) گوارا و خوش؛ 3 - دور از رنج.

مهنا یعنی مبارک یا تهنیت و من خودم اسمم با افتخار مهناس

روشنائی بخش و گوارا

مهنا ☆گوارا . خوش گوار


به معنی گورا و دلنشین

چرا پسرا میگن اسم پسرونست
مخنا به معنی گواراست
درسته ریشه ی اسم عربی هست و در قران اومده


اسم مهنا ریشه عربی دارد وهم برای دختر وهم برای پسر استفاده میشه البته برای پسرها یک میر به اون اضافه میشود مثل میر مهناومعنی ان کسترده است از جمله خوش عاقبت وخوش عافیت وخوش وخوش گوار وخوشمزه چون در باره میوه بهشتی به کار میرود

مُهَنّا نام اولین فرشته ای که خدا خلق کرد…
شایسته

سلام مهنّا اسمی دخترانه از ریشه ی عربی و یکی از القاب فاطمه ی زهرا ( س ) است . مهنا و محنا دو معنی کاملا متفاوت دارند ولی هر دو از القاب خانم حضرت زهرا هستند مهنا به معنی گوارا ، زلال ، چشمه ای پاک و میوه ی بهشتی هست . . .

عیش مهنا : زندگی گوارا .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 79 ) .

مهنا به معنای شیرین و گواراس


کلمات دیگر: