مترادف مهنا : خوش گوار، گوارا
متضاد مهنا : ناگوار
(تلفظ: mohannā) (عربی) در خور ، شایسته ؛ (در قدیم) گوارا و خوش ؛ دور از رنج .
خوشگوار، گوارا ≠ ناگوار
مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن جیفر یحمدی . از امامان عمان . بعد از درگذشت عبدالملک بن حمید به سال 226 هَ . ق . با وی بیعت شد و در سال 237 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 261).
مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن سلطان بن ماجدبن مبارک بن بلعرب (ابوالعرب ) یعربی . ششمین از امامان یعربی در عمان . به سال 1131 هَ . ق . پس از درگذشت سلطان بن سیف با وی بیعت شد و در سال 1133 هَ . ق . به دست یعرب بن بلعرب به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 262).
مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن عیسی بن مهنابن مانع طائی ، ملقب به حسام الدین ، از آل فضل و ملقب به سلطان العرب و مشهور به مهنای ثانی امیر بادیةالشام و صاحب تدمر به سال 683 هَ . ق . از جانب سلطان منصور قلاوون به امارت رسید. و به سال 735 هَ . ق . در سن حدود هشتاد سالگی در نزدیکی سلمیة درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 262).
مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن مانعبن حدیثةبن عبقة (یا عصیة)بن فضل بن ربیعة، از طی از قحطان . مؤسس آل مهنا از آل فضل از امرای بادیه (مابین شام وعراق و نجد)و مشهور به مهنای اول و امیرالعرب . به سال 630 هَ .ق . پس از درگذشت پدرش به ولایت رسید. مهنا در حدود سال 660 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 263).
امیرمعزی .
ناصرخسرو (دیوان ص 402).
ناصرخسرو.
سوزنی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
سعدی .
حافظ.
مسعودسعد.
خاقانی .
مهنا. [ م ُهََ ن ْ نا ] (اِخ ) ابن صالح عنزی از آل ابی الخیل . امیر بریده . وی پدر «آل مهنا»ی عنزیها است در تاریخ جدید نجد ذکر بسیاری از آنها رفته است . مهنا به سال 1292 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 262).
مهنا. [ م ُهََن ْ نا ] (اِخ ) رجوع به ابوعماره ٔ حمزه ... شود.
گوارا ،خوش آیند
عاری از رنج - گوارا