مترادف نقی : برگزیده، پاک، پاکیزه، ناب، نظیف
نقی
مترادف نقی : برگزیده، پاک، پاکیزه، ناب، نظیف
فارسی به انگلیسی
passover, easter
فرهنگ اسم ها
معنی: پاکیزه، پاک، برگزیده، لقب امام دهم شیعیان، ( اَعلام ) لقب ابوالحسن علی ابن محمّد امام دهم شیعیان ( ع )، ( در اعلام ) لقب ابوالحسن علی بن محمد امام دهم شیعیان ( ع )
(تلفظ: naqi) (عربی) (در قدیم) پاکیزه ، پاک ؛ برگزیده ؛ (در اعلام) لقب ابوالحسن علی بن محمد امام دهم شیعیان (ع).
مترادف و متضاد
برگزیده، پاک، پاکیزه، ناب، نظیف
فرهنگ فارسی
پاک وپاکیزه، برگزیده، نقائ وانقیائ جمع
۱ - (صفت ) پاکیزه نظیف . ۲ - برگزیده . ۳ - نامی است برای مردان . توضیح منسوب بدان [ نقوی ] است .
محمد نقی سهرندی ابن شاه گل از پارسی گویان هندوستان است ٠
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
نقی . [ ن َ ] (اِخ )(ملا...) بروجردی . از شعرای قرن دوازدهم و مؤلف کتاب عین البکاء است . رجوع به فرهنگ سخنوران ص 614 شود.
نقی. [ ن ِق ْی ْ ] ( ع اِ ) مغز استخوان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( دهار ). مغز. ( نصاب ). || پیه چشم از فربهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). ج ، انقاء.
نقی. [ ن َ قی ی ] ( ع ص ) نظیف. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). پاکیزه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ). منقی. ( متن اللغة ). پاک. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). ج ، نِقاء، اَنقیاء، نُقَواء : قصد آن کرده بود که ذیل عفاف و... عرض نقی این بنده را... به لوث خبث و فجور خود ملطخ گرداند. ( سندبادنامه ص 77 ).
حد من این بود کردم من لئیم
زآن سوی حد را نقی کن ای کریم.
نقی. [ ن ُ قی ی ] ( ع اِ ) ج ِ نَقا. رجوع به نَقا شود.
نقی. [ ن َ قی ی ] ( اِخ ) امام علی النقی. رجوع به علی بن محمد النقی شود.
نقی. [ ن َ ]( اِخ ) علی نقی ( شیخ... ) کمره ای. از شاعران قرن دهم و یازدهم و از معاصران محتشم و وحشی و ضمیری است. وی در کاشان نشو و نما یافته و در اصفهان نزد حاتم بیگ اعتمادالدوله شاه عباس منزلتی داشته است و در حوالی سال 1030 هَ. ق. درگذشته است. دیوان اشعارش بالغ بر 5000 بیت است. او راست :
وای بر جان خلایق اگر آرند به حشر
عوض روز قیامت شب تنهائی را.
بسترم خاک و خشت بالین است
بی تو بالین و بسترم این است
روز اول که دیدمش گفتم
آن که روزم سیه کند این است.
( از آتشکده آذر چ سادات ناصری ج 3 ص 1056 ) ( از مجمعالخواص ص 166 ).
نقی. [ ن َ ] ( اِخ ) علی نقی ( شیخ... )بن شیخ ابوالعلاء محمدهاشم کمره ای فراهانی شیرازی اصفهانی ، ملقب به زین الدین و عزالدین و متخلص به نقی. از علمای امامیه قرن یازدهم و از شاعران عهد صفویه است و به سال 1060 هَ. ق. در سن 102سالگی در اصفهان وفات یافته است. از تصانیف اوست : حدوث العالم. حرمت دخانیات. حرمت نماز جمعه در زمان غیبت. مسارالشیعة. المقاصد العالیة. مناسک حج. همم الثواقب. ( از ریحانة الادب ج 4 ص 232 ). و رجوع به متفرقات ذریعة شود.
نقی . [ ن َ ] (اِخ ) علی نقی (شیخ ...)بن شیخ ابوالعلاء محمدهاشم کمره ای فراهانی شیرازی اصفهانی ، ملقب به زین الدین و عزالدین و متخلص به نقی . از علمای امامیه ٔ قرن یازدهم و از شاعران عهد صفویه است و به سال 1060 هَ . ق . در سن 102سالگی در اصفهان وفات یافته است . از تصانیف اوست : حدوث العالم . حرمت دخانیات . حرمت نماز جمعه در زمان غیبت . مسارالشیعة. المقاصد العالیة. مناسک حج . همم الثواقب . (از ریحانة الادب ج 4 ص 232). و رجوع به متفرقات ذریعة شود.
نقی . [ ن َ ] (اِخ ) محمدنقی سهرندی بن شاه گل . از پارسی گویان هندوستان است . او راست :
ملوث کی کند اسباب دنیا اهل عرفان را
کجا آلوده سازد آب رز دامان قرآن را.
رجوع به صبح گلشن ص 537 و قاموس الاعلام ج 6 و فرهنگ سخنوران ص 614 شود.
نقی . [ ن َ ](اِخ ) علی نقی (شیخ ...) کمره ای . از شاعران قرن دهم و یازدهم و از معاصران محتشم و وحشی و ضمیری است . وی در کاشان نشو و نما یافته و در اصفهان نزد حاتم بیگ اعتمادالدوله ٔ شاه عباس منزلتی داشته است و در حوالی سال 1030 هَ . ق . درگذشته است . دیوان اشعارش بالغ بر 5000 بیت است . او راست :
وای بر جان خلایق اگر آرند به حشر
عوض روز قیامت شب تنهائی را.
بسترم خاک و خشت بالین است
بی تو بالین و بسترم این است
روز اول که دیدمش گفتم
آن که روزم سیه کند این است .
(از آتشکده ٔ آذر چ سادات ناصری ج 3 ص 1056) (از مجمعالخواص ص 166).
حد من این بود کردم من لئیم
زآن سوی حد را نقی کن ای کریم .
مولوی .
|| برگزیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خالص . (غیاث اللغات ). || میده ٔ سپید. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نان حواری . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || طعامی که آن را سپید کرده باشند. (ناظم الاطباء).
نقی . [ ن َ قی ی ] (اِخ ) امام علی النقی . رجوع به علی بن محمد النقی شود.
نقی . [ ن َق ْی ْ ] (ع مص ) بیرون کردن مغز را از استخوان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || مغز خورانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نقی . [ ن ِق ْی ْ ] (ع اِ) مغز استخوان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (دهار). مغز. (نصاب ). || پیه چشم از فربهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ج ، انقاء.
نقی . [ ن ُ قی ی ] (ع اِ) ج ِ نَقا. رجوع به نَقا شود.
نقی . [ ن َ ] (اِخ ) علی نقی (میرزا...خان )بن قاسم خان لاهوری ، متخلص به نقی و لسانی . از اعاظم پارسی گویان قرن دوازدهم هندوستان و از معاصران و شاگردان حزین لاهیجی است . او راست :
تبسم ریزی لعل تو ظالم می کشد ما را
نمی دانم که کشتن کرده تعلیم این مسیحا را.
رجوع به صبح گلشن ص 537 و قاموس الاعلام ج 6 و فرهنگ سخنوران ص 614 شود.
فرهنگ عمید
۲. برگزیده.
دانشنامه عمومی
علی نقی، دهمین امام شیعیان
«نقی» ترانه ای از شاهین نجفی
علی نقی نقوی از مراجع شیعه هند
«نقی (ترانه)» ترانه ای از شاهین نجفی