کلمه جو
صفحه اصلی

ازاده


مترادف ازاده : ( آزاده ) آزاد، حر، رها، شریف، فارغ، فتا، مختار، وارسته

متضاد ازاده : ( آزاده ) بنده، عبد

فارسی به انگلیسی

broad, catholic, liberal, free, gentle, large-minded, latitudinarian, open, open-minded, expansive, free (-born), noble, broad - minded, free from care, freeman, broad - minded person

فارسی به عربی

بتسامح , تحرری , کاثولیکی , متسامح , نبیل

فرهنگ اسم ها

اسم: آزاده (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: āzāde) (فارسی: آزاده) (انگلیسی: azade)
معنی: آزاد، اصیل، نجیب، فروتن، وارسته، شریف، صالح، ( در قدیم ) ایرانی، ( اَعلام ) نام زنِ چنگ نوازی در زمان بهرام گور، عاری از صفات ناپسند اخلاقی، رها، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر رومی بهرام گور پادشاه ساسانی

مترادف و متضاد

freedman (اسم)
ازاده، بنده ازاد شده

liberal (صفت)
وافر، سخی، روشن فکر، ازاده، زیاد، دارای سعه نظر، نظر بلند، جالب توجه، ازادی خواه، معتدل

noble (صفت)
اشرافی، سخاوتمند، نجیب، اصیل، ازاده، خاص، با شکوه، خوش طینت، شریف، خوش ذات

catholic (صفت)
جامع، بلند نظر، ازاده

tolerant (صفت)
ازاده، شکیبا، بردبار، دارای سعه نظر، بامدارا، مدارا امیز، ازادمنش، اغماض کننده، شخص متحمل

free-hearted (صفت)
رک و راست، ازاده، بی رودربایستی، دست و دل باز

tolerantly (قید)
ازاده، دارای سعه نظر، بامدارا، مدارا امیز، ازادمنش، شخص متحمل

فرهنگ فارسی

( آزاده ) ( صفت ) ۱ - آنکه بند. کس نباشد حر مقابل بنده عبد. ۲ - آزاد کرده محرر. ۳ - اصیل نجیب شریف . ۴ - صالح حلال زاده . ۵ - رها مستخلص . ۶ - خاضع فروتن .۷ - فارغ . ۸ - بی بار. ۹- آسوده مرفه . ۱٠ - وارسته . ۱۱ - ایرانی . ۱۲ - اسب گرانمایه اسب پادشاهان .
آنکه بنده نباشد حر آزاد
توشه دادن

فرهنگ معین

( آزاده ) (دِ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - اصیل ، نجیب . ۲ - ر ه ا. ۳ - فروتن . ۴ - فارغ . ۵ - سَبُک . ۶ - وارسته . ۷ - ایرانی .

لغت نامه دهخدا

( آزاده ) آزاده. [ دَ / دِ ] ( ص ) آنکه بنده نباشد. حرّ. حرّه. آزاد. آزادمرد. مقابل بنده و عبد. ج ، آزادگان :
ز مادر همه مرگ را زاده ایم
همه بنده ایم ارچه آزاده ایم.
فردوسی.
چه گفت آن سخنگوی آزاده مرد
که آزاده را کاهلی بنده کرد.
فردوسی.
از ایران جز آزاده هرگز نخاست
گرفت از شما بنده هر کس که خواست.
اسدی.
سیرت و کردار، گر آزاده ای
بر سنن و سیرت احرار کن.
ناصرخسرو.
آزاده ای که جوید نام نکو بشعر
چون بندگان ز خلق نباید ستدبها.
مسعودسعد.
هست زیر فلک گردنده
قانع آزاده و طامع بنده.
جامی.
|| آزادکرده. مُحرّر. مولی. مُعتق :
بریدی سر ساوه شاه آنکه مهر
بر او داشت تا بود گردان سپهر
سپاهی بدانگونه کردی تباه
که بخشایش آرد همی هور و ماه
از آن شاه جنگی منم یادگار
مرا هم چنان دان که کُشتی بزار
ز مادر همه مرگ را زاده ایم
بناچار گردن ورا داده ایم
بمان تا بمانم بدهر اندکی
کز آزادگان تو باشم یکی.
فردوسی.
|| گهری. اصیل. نجیب.شریف. کریم. از طبقه اشراف. به نسب :
مدخلان را رکاب زرآگین
پای آزادگان نیابد سر.
رودکی.
گفت هنگامی یکی شهزاده بود
گوهری و پرهنر آزاده بود
شد بگرمابه درون یک روز غوشت
بود فربی و کلان و خوب گوشت.
رودکی ( از سندبادنامه ).
فرزانه تر از تو نبود هرگز مردم
آزاده تر از تو نبرد خلق گمانه.
خسروی.
چو گشتاسب برشد بتخت پدر
که فرّ پدر داشت و بخت پدر
بسر برنهاد آن پدرداده تاج
که زیبنده باشد به آزاده تاج.
دقیقی.
ای سر آزادگان و تاج بزرگان
شمع جهان و چراغ دوده و نوده.
دقیقی.
پس و پیش گرد اندر آزادگان
همی رفت [ نوشیروان ] تا آذرآبادگان.
فردوسی.
چو آمد [ سیاوش ] بر کاخ کاووس شاه
خروش آمد و برگشادند راه
پرستار با مجمر و بوی خوش
بشد پیش او دست کرده بکش
بهر گنج بر سیصد استاده بود
میان ْ در سیاووش آزاده بود.
فردوسی.
همان نیز گودرز کشوادگان
سر نامداران و آزادگان
بکین سیاوش ده ودوهزار

ازادة. [ اِ دَ ] (ع مص ) توشه دادن . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

( آزاده ) ۱. آزاد.
۲. اسیر جنگی ایرانی آزادشده پس از جنگ ایران و عراق.
۳. [قدیمی] آزادمرد، جوانمرد.
۴. [قدیمی] اصیل و نجیب.
۵. [قدیمی] وارسته: ز مادر همه جنگ را زاده ایم / همه بنده ایم ارچه آزاده ایم (فردوسی: ۳/۱۰ ).
۶. [قدیمی] آن که بندۀ کسی نباشد.

دانشنامه عمومی

آزاده. آزاده صفتی است به معنی آزاداندیش و کسی که زیر سلطه کس دیگری نمی رود. این صفت به عنوان اسم خاص برای زنان و نیز به عنوان نام خانوادگی به کار می رود. این واژه در موارد زیر کاربرد دارد:
آزاده (شاهنامه)، یکی از نام های شاهنامه
آزاده صمدی
آزاده شفیق
آزاده نامداری، مجری تلویزیون
آزاده اردکانی، رئیس سابق موزه ملی ایران
آزاده مقصودی نوازنده ویولن ایرانی تبار آلمانی
آزاده آل یعقوب، مشهور به خاله نرگس، مجری برنامه های کودک در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
آزاده زارعی، بازیگر سینما و تلویزیون ایران

جدول کلمات

آزاده
حر
حر

پیشنهاد کاربران

آزاده
جوانمرد_انسان آزاد_آزاد

اسم همسرم آزاده است، قبل از ازدواج این اسم رو دوست نداشتم اما الان به نظرم زیباترین اسم برای یه بانوی ایرانیه.

اصیل، نجیب، رها

زبان سنسکریت

از نظر هلندی ها نام یک نو خر که توپ توپیه

کسی که زیر سلطه کسی یا چیزی نیست و چشمان درخشانی داره

کاربر محترم شما حق توهین به اسم اشخاص را ندارید چراکه نشانه شخصیت زشت شماست. .
به نظر من آزاده به معنی رهاست . .
بهترین هم معنی لغوی ( وارسته ) است. . .


نامی کاملا پارسی با تلفظ آسان و معنای زیبا و پر مفهوم، در زمان آریایها بانوان آریایی به این نام خوانده میشدند، پس از حمله اعراب، نام آزاده در میان بانوان آریایی موجب تشخیص و تمایز آنان از زنان عرب میشد، البته در آن زمان تقریبا با تلفظ ازاته بوده و به مرور زمان تبدیل به آزاده شده

اسم من آزاده و واقعا اسم قشنگ و پرمعنا

آزاده اسمی زیباست من خیلی این اسمو دوس دارم

بی تعلق

یکی از اسامی دخترانه ایرانی، به معنی دربند نبودن، رهایی

نجیب و آراسته نام یکی از پیروان آذرگشسب

آزاده صفتی است به معنی آزاداندیش و کسی که زیر سلطه کس دیگری نمی رود. . .

جوانمرد - رها - ازاد

بنظرم واقعا اسم با مسمایی هست; من همیشه دوس داشتم منش و اخلاقم با معنی اسم صدق کنه; نجیب و اصیل و سلطه ناپذیر باشم; وقتی عمیقا ب معنای اسمم فکر میکنم حس خوبم چند برابر میشه; واقعا زیباست که معنای اسمت رهایی و فرهیختگی و نجابت باشه! احسنت به حسن سلیقه ی پدر مادرم😊

آزاده یکی از زمان جنگ امام حسین ( ع ) است اسیر هایی که آزاد می شدند آزاده نامیده می شود


در قید و بند کسی نبودن

تا حالا هر شخصی رو دیدم که اسمش آزاده بوده خیلی زیبا و باشخصیت بوده به نظرم هم اسم و هم معنای بسیار زیبایی داره

ˌprisoner of ˈwar
noun [C]
a soldier, member of the navy etc who is caught by the enemy during a war and kept as a prisoner

ما چیکار به هلندی ها داریم فارسی میگیم

ازاده
شریف ، نجیب ، اصیل ( انکه سرافراز است و در بند نباشد )

اسم واقعا زیبا وپرمفهومی هستش

رادمرد

زاد


کلمات دیگر: