کلمه جو
صفحه اصلی

اشکان

فرهنگ اسم ها

اسم: اشکان (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: aškān) (فارسی: اَشکان) (انگلیسی: ashkan)
معنی: منسوب به اشک، نام مؤسس سلسله اشکانیان، ( اشک، ان ( پسوند نسبت ) )، منسوب به اشک که بانی و مؤسس خاندان اشکانیان بود، ( اشک + ان ( پسوند نسبت ) )

(تلفظ: aškān) (اشک + ان (پسوند نسبت)) ، منسوب به اشک که بانی و مؤسس خاندان اشکانیان بود.


فرهنگ فارسی

یا اشغان یا اشقان بزرگ بر حسب روایات شرقیان نیای سلسله اشکانیان بود .

لغت نامه دهخدا

اشکان . [ اَ ] (اِخ ) یا اشغان یا اشقان بزرگ . برحسب روایات شرقیان ، نیای سلسله ٔ اشکانیان بود. مرحوم پیرنیا آرد: گفته میشود که اشکان پسر دارای اکبر است و نیز گویند که پسر اشکان بن کی ارش بن کیقباد میباشد. غیر این را هم گفته اند. (از ایران باستان ج 3 ص 2557). و رجوع به همان کتاب ج 3 ص 2548 و فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 17 و مجمل التواریخ و القصص ص 32 و 59 و قاموس الاعلام ج 2 ص 983 شود.


اشکان . [ اِ ] (معرب ، اِ) (از کلمه ٔ اسپانیولی اِسکانو) ج ، اشاکن . نیمکت پشتی دار برای سه یا چهار تن بقولی . ج ، اشاکین .


اشکان. [ اِ ] ( معرب ، اِ ) ( از کلمه اسپانیولی اِسکانو ) ج ، اشاکن. نیمکت پشتی دار برای سه یا چهار تن بقولی. ج ، اشاکین.

اشکان. [ اَ ] ( اِخ ) یا اشغان یا اشقان بزرگ. برحسب روایات شرقیان ، نیای سلسله اشکانیان بود. مرحوم پیرنیا آرد: گفته میشود که اشکان پسر دارای اکبر است و نیز گویند که پسر اشکان بن کی ارش بن کیقباد میباشد. غیر این را هم گفته اند. ( از ایران باستان ج 3 ص 2557 ). و رجوع به همان کتاب ج 3 ص 2548 و فارسنامه ابن البلخی ص 17 و مجمل التواریخ و القصص ص 32 و 59 و قاموس الاعلام ج 2 ص 983 شود.

دانشنامه عمومی

اشکان، روستایی از توابع بخش بشاگرد شهرستان جاسک در استان هرمزگان ایران است.برخی گویند اشکان اسم خارجی است که در ابتدا اشخان بوده و به مرور اشکان شده است به معنی خانه خاکستر
این روستا در دهستان گوهران قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۲۳ نفر (۴۵خانوار) بوده است.
سلام

«عشق» یک واژهٔ یونانی است، و نه عربی است نه پارسی. یونانی ها واژه ای دارند به نام «اشکیموس» و یا «اشکینوس». این واژه به چَم (معنای) قطره، آبی که از چشم فرو ریزد، باران، سیل، روان شدن، جاری شدن و .... است. این واژه در زمان حملهٔ اسکندرِ گُجَستَک به ایران بزرگ، در حدود دوهزار و دویست سال پیش، وارد ایران شد، و پسوند اسم یونانی آن افتاد و تبدیل به «اَشک» شد، و در زبان فارسی، برای راحتی تلفظ، «اَ» تبدیل به «اِ» شد و «اَشک» تبدیل به «اِشک»، بعدها که اعراب ایران بزرگ را تصرّف کردند، این واژهٔ «اِشک» وارد زبان تازیان (اعراب) شد و معرّب شد. و چون یونانی ها «ق» ندارند و به جای این حرف، از حرف «ک» استفاده می کنند، پس حرف «ک» در خاور زمین تبدیل به «ق» شد. پس «اِشک» تبدیل به «اِشق» شد. و در زبان عربی حرف «اِ» تبدیل به «ع» شد، و در نهایت «اِشک» معرّب شد و به «عِشق» تبدیل شد. بر این اساس، برخی معتقدند که نام اشکانیان، سلسلهٔ شاهنشاهیِ ایرانِ باستان، آنگونه که می گویند، از نام «اشک» که جدّ اینان بوده، گرفته نشده است، بلکه «اشکانیان» به معنای «عاشقانِ ایران» است. و اشکانیان این نام را بر خود گماردند، تا برای یونانیان هم قابل فهم باشد، و آنان بفهمند که اینان در راه ایران، با عشق از خون و جان خود می گذرند. و گذشتند و ایران را پس گرفتند. و اینچنین شد که معنای جدید «از جان گذشتن برای به دست آوردن» به معانی واژهٔ «عشق» اضافه شد. و همچنین برخی معتقدند که اشکانیان نام پایتخت خود را «اشک آباد» گذاردند، که امروزه بر اساس همین دگرگونی زبان، به آن شهر باستانی، «عشق آباد» می گویند، که پایتخت امروزهٔ کشور ترکمنستان است. به این ترتیب می توان گفت که معنای واژهٔ «اشکان» هم «عاشق» است.


پیشنهاد کاربران

بزرگ ، قدرتمند، والا

قوی و قدرتمند و دل شکسته

سوارکار تیرانداز

آفریده ی زمان

اشکان یعنی گرگ بارون دیده

آشکار . عشق. اشک بانوی اشکانیان

اشکان به معنی بادشاه اشکانیان

اشکان معنی کردی به، معنی فرمسک یاهمان اشک ها میباشد

قدرتمند و پهلوان پادشاه اشکانیان

نفوذ کننده _سردار_راستی_درستی_پاکی_پارسایی_کمیاب😅

قهرمان و پهلوان

شکننده خط اول سپاه دشمن

پیروز_پیرو

پسری از جنس فولاد

دلسوخته

در زبان لری به معنی شکست دادن





اشکان یعنی قدرتمندوشجاع که به سوارکاری وتیراندازی علاقه ی بسیاری دارد

اشکان یعنی قدرتمند بااصالت نجیب شجاع یعنی پادشاه اشکان یعنی عشق من

اشکس . اشکنانش اشکناییش در گویش لری به معنی شکستن است.
اسر در گویش لری به معنی اشک است . اسرین در گویش لری به معنی اشکان و اشک آلود ونام دخترانه به معنی همچون اشک پاک و زلال .

در قسمت : � معنی اشکان در لغت نامۀ دهخدا �
آورده اید که : . . . . گفته میشود که اشکان، پسر دارای اکبر است و نیز گویند که پسر اشکان بن کی یارش بن کیقباد می باشد . . .
نمیدانم استفاده از کلمۀ � بن � به جای پسر در پسوند شجره نامۀ اسامی فارسی جایز هست یا نه ؟
هر چند که بیش از نیمی از همین دو سه خط نوشتۀ بنده نیز عربی است . اما به نظرم بهتر است در ترتیب نشانۀ اجدادی اسامی فارسی ،
همانند کیارش و کیقباد و . . . از کلمۀ پسر ( یا فرزند ) استفاده شود . نه از کلمۀ � بن � .
وقتی اسامی فارسی اصیل را با با کلمۀ � بن � یا � ابن � همراه می کنیم ، انگار انگلیسی را با لهجۀ اصفهانی می خوانیم .
اگر چه لهجۀ اصفهانی یکی از زیباترین و شیرین ترین لهجه های ایرانی می باشد . اما برای فارسی نه انگلیسی .

پاک و شجاع

اشکان ینی اصیل و نجیب و شجاع ینی زندگییه من

میتوان گفت پاک و مقدس به معنای کلی:یعنی چشمهای بارانی

پادشاه دلیر و پاک

گرفته شده از اَشک یا اَرَشک بزرگ بنیانگزار اشکانیان و به معنی شکست ناپذیر

اشکان یعنی شیر اشکان یعنی پادشاه

اشکان یعنی جسور و فولادی، یعنی سکوتش باعث ترس

همیشه شاد بودن


یعنی شجاع و نترس

از اش میاد و معنی اشک یعنی پهلوان قوی نیرومند

یعنی موفق


کلمات دیگر: