کلمه جو
صفحه اصلی

زندقه هرطقه

پیشنهاد کاربران

تاریخ نگاران و کسانی که درباره زندقه و هَرطَقهَ ‏Hérésie، و دیگر اتهامات مشابه نظیرکفر و بدعت و ‏غیره تحقیق کرده اند جنبش ها و جریانها ی روشنفکری گوناگونی را زیر عنوان زندقه طبقه بندی نموده اند. ابهام ‏و نامشخص بودنِ اصطلاح زندقه عمدی ست. در معنای عام، مفهوم زندقه عبارت است از کلیه گرایش هایی که ‏قدرت سیاسی یا مذهبی، آنها را تهدیدی برای خویش میدانند. ‏
معادل این کلمه را امروز از حکام جمهوری اسلامی خمینی می شنویم که هر نوع مقاومتی را در برابر ‏دیکتاتوری خود "پیروی از شیطان" ( یا اذناب الشیطان: دنبالچه های شیطان ) می خوانند. ابهامی که در این اتهام ‏نهفته است به آنان اجازه میدهد که هر گونه مخالفتی را زیر این عنوان گرد آورند. فهرستی که از زندیقیان در ‏دست است، مثلا آنچه در کتاب الفهرست نوشته ابن ندیم آمده، در برگیرنده نام شخصیتهایی است از همه افق های ‏اجتماعی، سیاسی و فرهنگی؛ از ادیبان گرفته تا شعرا، پزشکان، مترجمان و فیلسوفان و سرانجام هر کسی که به ‏نحوی با قدرت سیاسی و با تعصبات دینی حاکم به مخالفت برمیخاست. باختصار، می توان گفته های صفاقصی ‏‏ ( 2 ) را در این باره آورد که میگوید: "زندیقان کسانی هستند که به دروغ یا راست متهم به بی دینی، ماتریالیسم یا ‏فسق و فجورباشند. " اگر از جمله، گفتهء ابن ندیم را در کتاب الفهرست ملاک قرار دهیم، اصطلاح زندقه نخستین ‏بار در حدود سال 742 میلادی پیدا شده** یعنی در زمان هشام بن عبدالملک ــ خلیفه اموی ( 743 - 724 ) ، زمانی ‏که خواستند جعد بن درهم را اعدام کنند. وی اولین مسلمانی بود که از این عقیده پشتیبانی کرد که قرآن، قدیم ‏‏ ( ازلی ) نیست بلکه حادث ( مخلوق، آفریده شده ) است. کمی بعدتر، به زمان منصور، خلیفه عباسی ( 773 - 754 ) ، ‏که برسیم می بینیم که سرکوب، به بهانهء زندقه، گسترش سیستماتیک می یابد. مشهورترین قربانی این سرکوب در ‏این دوره همانا عالم اخلاق ‏‎ ) ‎‏ ‏Moraliste‏ ) و عقل گرای نامی، ابن مقفع بود که اعدام او در حدود 757 میلادی ‏بصورت یک واقعه غم انگیز و یک وحشیگری بی نظیر در تاریخ عرب و اسلام باقی خواهد ماند. مورخانی مانند ‏‏"جهشیاری" و "بلاذری" این مرگ موحش را چنین روایت کرده اند: "سفیان ابن معاویه ( فرماندار بصره ) خطاب ‏به ابن مقفَع: اجرای این کیفر در حق تو کار درستی است زیرا تو زندیق و مفسدی و اینک به کمین خدا گرفتار شده ‏ای. ‏
ابن مقفع: اگر راست میگویی به خدا سوگند بخور. ‏
سفیان: حرام زاده باشم اگر آنچه را تو ادعا میکنی باور کنم. اگر من تو را نکشم بعد از تو دیگر کسی کشته ‏نخواهد شد ( یعنی مدارا با کسانی چون تو رایج خواهد گشت. م. ) ‏
سپس دستور داد کوره ای بر افروختند و به دو جلاد امر کرد که دست و پای ابن مقفع را قطع کنند و پیش ‏چشمش به آتش اندازند تا آنجا که او بطور کامل قطعه قطعه شد و در آتش سوخت و سفیان فریاد میزد: "به خدا ‏قسم، ای زندیق! من عذاب این دنیا را پیش ازعذاب آخرت به تو خواهم چشاند". ( 3 ) مرگ غم انگیز ابن مقفع با ‏رعبی که بدنبال می آورد نشان دهنده کینه ی وحشیانه ای است که نسبت به زندقه و زندیق اعمال میشده است. ابن ‏مقفع تنها کسی نبود که قربانی این کینه شد. فراوان بودند کسانی که دچار چنین سرنوشتی شدند. اما کیفر ابن مقفع ‏باید برای دیگران سرمشق میشد. در سال 775 میلادی که المهدی، خلیفه عباسی، به قدرت رسید شکل و شیوه ی ‏اتهام به زندقه تغییر پیدا کرد و به صورت امری قانونی و رسمی در آمد. پیگرد و به دام انداختن زندیقان بعنوان ‏یک مسؤولیت دولتی و وظیفه حتمی ارباب دین و فقیهان شناخته شد. در همین دوره است که یک پست دولتی بنام ‏‏"سازمان مبارزه با زندقه" دائر میشود، یک مقام دولتی ( صاحب الزنادقه ) در رأس پلیس ویژه ای، مامور پیگرد ‏زندیقان است و محاکمه و وادار کردن آنان به اعتراف و توبه از افکارشان و سرانجام به زیر یوغ کشیدن مردم. ‏اگر نشانی از عدم اطاعت در محکوم دیده میشد کیفرش افزون میگشت. در باره ی دوره المهدی ( 785 - 775 ) ‏تاریخ از 26 زندیق نام میبرد که سروکارشان با همین "سازمان مبارزه با زندقه" افتاده است. برخی عقب نشینی ‏کرده جان خود را نجات داده اند و بقیه با وفاداری به افکار خویش اعدام شده اند ( 4 ) . ‏
اگر در آغاز کلمه ی "زندقه" ( بنا به ریشه ی لغوی آن که البته ایرانی است *** ) قبل از همه شامل حال ‏ثنویت مانوی می گشت که در قرن دوم هجری در بین نخبگان جامعه ی عراق در عصر عباسی گسترش فراوان ‏یافته بود ( 5 ) ، بعدها این اتهام مشمول مخالفان سیاسی گردید. میدانیم که مثلا المهدی خلیفه عباسی دستور داد که به ‏جرم زندقه، شورشیان منطقه حلب ( شمال سوریه ) را دستجمعی به دار آویزند و کتابهای آنان را با شمشیر تکه پاره ‏کنند. ( 6 ) اوج این سیاست سرکوب در 782 بود و در بین قربانیان آن شخصیتهای گوناگونی دیده میشدند از ‏مانویان گرفته تا شیعیان افراطی یا میانه رو و سر انجام ادیبان و شاعران ( 7 ) . ‏
از سوی دیگر، خلیفه از متکلمین ( تئوریسین های اسلامی خواست تا همزمان به مبارزه ای فکری بر ضد ‏زندیقان، مانوی ها و ادیان دیگر غیر آسمانی بویژه ایرانی ( مانند زرتشتی، مزدکی و غیره ) دست یازند. ابن ندیم ‏در کتاب خویش، الفهرست، دست کم از 30 عنوان کتاب یاد میکند که همه برضد این عقاید نوشته شده بودند ( 8 ) . ‏یکی از نوآوری های دوره "المهدی" که بعد از او نیز ادامه یافت این بود که در سوگندنامهء خلیفهء جدید عبارتی ‏باید به کار میرفت به این معنا که وی تعهد میکند "با شرک و الحاد و زندقه مبارزه کند". ‏
سرکوب در زمان "الهادی" ( 786 - 785 ) نیز ادامه یافت. "هارون الرشید" سیاست نوینی را در مقابل زندیقان ‏پیش گرفت و در مقایسه با خلیفه پیشین، کمی در سرکوب نرمش نشان داد و به فراریان و آنها که مخفی شده بودند ‏قول داد که جانشان در امان خواهد بود. در دورهء مأمون ( 833 - 813 ) مبارزه ی فکری ( ایدئولوژیک ) علیه ‏زندیقان گسترش یافت و بنحو بی سابقه ای تشدید شد بویژه توسط معتزله که بنام توحید و یگانگی مطلق خدا از ‏سلاح خدا شناسی تعقلی جدلی ( د . . .


کلمات دیگر: