یبغو. [ ی َ ] ( اِخ ) نام عام امرای طخارستان ، مشرق بلخ. ( یادداشت مؤلف ). || حاکم خلخ. || پادشاه ترک. ( از اخبار الدولة السلجوقیة ). پادشاه ترکستان. صورت های دیگر این کلمه پیغو و بیغو و جبغو است. و رجوع به پیغو شود.
یبغو. [ ی َ ] ( اِخ ) برادرطغرل مؤسس سلسله سلجوقیان و داود است و این سه پسران میکال بن سلجوقند. بعد از مرگ سلجوق پسرش میکائیل با ترکمانان... به جهاد پرداخت ولی در این مجاهدات به قتل رسید و از او سه پسر ماند یبغو یا جبغو و جغری ( داود ) و طغرل ( محمد ). ( از تاریخ ایران تألیف عباس اقبال ص 308 ). و رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض شود.
یبغو. [ ی َ ] ( اِخ ) برادرطغرل مؤسس سلسله سلجوقیان و داود است و این سه پسران میکال بن سلجوقند. بعد از مرگ سلجوق پسرش میکائیل با ترکمانان... به جهاد پرداخت ولی در این مجاهدات به قتل رسید و از او سه پسر ماند یبغو یا جبغو و جغری ( داود ) و طغرل ( محمد ). ( از تاریخ ایران تألیف عباس اقبال ص 308 ). و رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض شود.