کلمه جو
صفحه اصلی

الخو کارپانتیه

دانشنامه عمومی

آلخو کارپانتیه. آلخو کارپانتیه ئی والمونت (لوزان، ۲۶ دسامبر ۱۹۰۴ ــ پاریس، ۲۴ آوریل ۱۹۸۰) نویسنده ای کوبایی بود که تأثیر بسیار گسترده ای در ادبیات آمریکای لاتین در دورهٔ شکوفایی اش، موسوم به «بوم»، گذاشت. منتقدان او را یکی از مهم ترین نویسندگان اسپانیایی زبان قرن بیستم و یکی از معماران نوسازی ادبیات آمریکای لاتین می نامند، به خصوص از جهت سبکش که ابعاد و جنبه های متعدد و متنوع تخیل را در برمی گیرد و واقعیت را با استفاده از آنها بازمی سازد، مؤلفه هایی که با کمک شان «واقعیت جادویی» را آفرید و به کار برد.
ستایش از آن خداست! (۱۹۳۳)
قلمرو این عالم (۱۹۴۹)
رد گم (۱۹۵۳)
تعقیب (۱۹۵۶)
قرن روشنفکری (۱۹۶۲)
کنسرت باروک (۱۹۷۴)
استفاده در روش (۱۹۷۴)
آیین بهار (۱۹۷۸)
چنگ و سایه (۱۹۷۹)
کارپانتیه دوره ای طولانی از عمرش را نیز به کار روزنامه نگاری و موسیقی شناسی پرداخت و تحقیقاتی موسیقایی به انجام رساند و کنسرت های متعددی سازمان داد و فعالیت های دیگری هم کرد؛ با این حال، آنچه او را به شهرت رساند، فعالیت ادبی اش بود.
کارپانتیه در لوزانِ سوئیس به دنیا آمد. پدرش معماری فرانسوی به نام ژرژ آلوارس کارپانتیه و مادرش لینا والمونت معلم زبانی اصالتاً روس بود. کودکی اش در «آمیزش فرهنگی» عمیقی گذشت.
خانوادهٔ او به هاوانا مهاجرت کردند زیرا پدرش به فرهنگ اسپانیایی علاقه مند بود و مشتاق به زیستن در کشوری جوان که به او امکان بدهد از انحطاط اروپا بگریزد؛ بنابراین کارپانتیه در برخورد نزدیک با دهقانان کوبایی سفیدپوست و سیاه پوست، «مردان قحطی کشیده و محنت زده، زنان پیش از موعد پیرشده و کودکانی گرسنگی کشیده و مملو از بیماری های گوناگون» رشد کرد. واقعیتی که بعدها در آثارش مشاهده شد.

نقل قول ها

آلخو کارپانتیه. آله خو کارپانتیه (به اسپانیایی: Alejo Carpentier y Valmont) (زادهٔ ۲۶ دسامبر ۱۹۰۴ – درگذشتهٔ ۲۴ آوریل ۱۹۸۰) مقاله نویس، موسیقی شناس و یکی از مشهورترین رمان نویسان کوبایی و آمریکای لاتین است که به شیوه رئالیسم جادویی قلم فرسایی می کند.
• «موش یادداشتی بر پیانو گذاشته بود و خواهش کرده بود منتظرش بمانم. محض وقت کشی شستی های پیانو را با انگشت به بازی گرفتم. گیلاسم را بالای آخرین اکتاو گذاشتم و چند آکورد بی معنا زدم. خانه بوی رنگ می داد. کم کم طرح تصاویر هیدرا، کشتی آرگو، صورت فلکی قوس و صورت فلکی گیسو بالای پیانو بر دیوار پشتی پدیدار می شد و به استودیو آشنای من حالتی خاص می داد، حالتی که مایهٔ رونق کسب وکارش می شد.»• «ابری سرخ گون، مثل دود، مثل خاکستر داغ، مثل گردی تیره که درلحظه برخاسته باشد، گوشه ای از آسمان را پوشانده بود که مطلعِ خورشید بود و به تدریج آسمان را افق تا افق در برمی گرفت.»• «روزی خواهد آمد که بشر الفبایی در چشمانِ سنگ یمانی و مخمل خرمایی پروانه ی بید کشف خواهد کرد و غرق در حیرت خواهد فهمید هر حلزون خال دار شعری است.»


کلمات دیگر: