کلمه جو
صفحه اصلی

البر کامو

دانشنامه عمومی

آلبر کامو. آلبر کامو (‎/kæmuː/‎; فرانسوی:  ( بشنوید); زادهٔ ۷ نوامبر ۱۹۱۳ - درگذشتهٔ ۴ ژانویه ۱۹۶۰). نویسنده، فیلسوف و روزنامه نگار فرانسوی بود. او یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم و خالق کتاب مشهور بیگانه و مقاله جریان ساز افسانهٔ سیزیف است.
بیگانه - ۱۹۴۲ - نام اصلی: L'Étranger
طاعون - ۱۹۴۷ - نام اصلی: La Peste
سقوط - ۱۹۵۶ - نام اصلی: La Chute
مرگ خوش - نوشته شده در سال های ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۷ و منتشر شده در سال ۱۹۷۱ - نام اصلی: La Mort heureuse
آدم اول - کامو پیش از اتمام این اثر جان باخت و در سال ۱۹۹۵ این اثر نیمه تمام منتشر شد - نام اصلی: Le premier homme
کامو در سال ۱۹۵۷ به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر می پردازد» برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد. آلبر کامو پس از رودیارد کیپلینگ جوان ترین برندهٔ جایزهٔ نوبل و همچنین نخستین نویسندهٔ زادهٔ قارهٔ آفریقا است که این عنوان را کسب کرده است. همچنین کامو در بین برندگان نوبل ادبیات، کمترین طول عمر را دارد و دو سال پس از بردن جایزهٔ نوبل در یک سانحهٔ تصادف درگذشت.
با وجود اینکه کامو یکی از متفکران مکتب اگزیستانسیالیسم شناخته می شود او همواره این برچسب خاص را رد می کرد. در مصاحبه ای در سال ۱۹۴۵ کامو هرگونه همراهی با مکاتب ایدئولوژیک را تکذیب می کند و می گوید: «نه، من اگزیستانسیالیست نیستم. هم سارتر و هم من همیشه متعجب بوده ایم که چرا نام ما را پهلوی هم می گذارند.»
کامو در الجزایر تحت استعمار فرانسه متولد شد. او در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و تا پیش از آنکه در سال ۱۹۳۰ گرفتار بیماری سل شود دروازه بان تیم فوتبال این دانشگاه بود. در سال ۱۹۴۹ پس از آنکه کامو از جنبش «شهروند جهانی» گری دیویس جدا شد یک اتحادیهٴ بین المللی را تأسیس کرد که آندره بروتون نیز یکی از اعضای آن بود. شکل گیری این گروه، به گفته خود کامو، بر اساس «محکوم کردن هر دو ایدئولوژی شکل گرفته در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی» بود.

نقل قول ها

آلبر کامو. آلبر کامو (به فرانسوی: Albert Camus); زادهٔ ۷ نوامبر ۱۹۱۳ - درگذشتهٔ ۴ ژانویه ۱۹۶۰) نویسنده، فیلسوف و روزنامه نگار فرانسوی بود.
• «اگر کسی آزادی شما را برباید، مطمئن باشید که نان شما نیز در معرض تهدید است»• «همیشه لحظه ای فرا می رسد که آدمی از دیدنِ چشم اندازی سیر می شود. همچنان که مدّت ها لازم است تا چشم اندازی را به اندازهٔ کافی ببینیم. کوه و آسمان و دریا همانند چهره هایی هستند که اگر آدمی به جای دیدنِ آن ها بدان نیک بنگرد، به خشکی و بی حاصلی یا شکوهِ آن ها پی می برد؛ ولی هر چهره ای برای آنکه گویا باشد باید پیوسته در برابرِ تازگی قرار گیرد. جهان، گاه به سببِ فراموشی ما، در چشمِ ما تازه می نماید. به جای ستایشِ این پدیده، مردم گله می کنند که خیلی زود از دنیا سیر و خسته می شوند.»در «کتابِ عیش»، «عیش در تیپازا»• «مادرم امروز، مُرد. شاید هم دیروز، نمی دانم.»• «روزنامه ها اغلب دربارهٔ دینی که نسبت به اجتماع داریم صحبت می کردند. به عقیدهٔ آن ها مجرم یا خلافکار باید این دین را بپردازد؛ ولی صحبت از این موضوع تخیل را برنمی انگیزاند. نه، آنچه برای من ارزش داشت، امکان فرار بود، جهشی به خارج از آیین ظالمانه بود، فرار دیوانه واری بود که تمام شانس های امیدواری را ارزانی می داشت. طبیعتاً این امیدواری می توانست این هم باشد که در گوشهٔ کوچه ای، درست در حال دو، انسان با شلیک گلوله ای از پا درآید. اما، بعد از نگریستن به جوانب امر، هیچ چیز به من اجازهٔ این تفنن را نمی داد. همه چیز مرا از چنین تفننی بازمی داشت؛ و دوباره من بودم و این دستگاه خودکار.»• «من شاید به آنچه که حقیقتاً مورد علاقه ام است مطمئن نیستم، اما به آنچه که مورد علاقه ام نیست کاملاً اطمینان دارم.»• «انسان وقتی بخواهد به راستی در دری که نمی تواند ببیند شرکت کند، غرق چه ناتوانی عمیقی است.»• «عادت به نومیدی از خود نومیدی بدتر است.»• «وقتی که انسان بیش از چهار ساعت نخوابیده باشد، دیگر احساساتی نیست. همه چیز را همان طور که هست می بیند، یعنی از روی عدالت، عدالت زشترو و نیشدار می بیند.»• «وقتی که آدم تنها خودش خوشبخت باشد، خجالت دارد.»• «هیچ چیزی در دنیا به این نمی ارزد که انسان از آنچه دوست دارد روگردان شود.»• «ما پیش از آنکه به اندیشیدن خو کنیم به زیستن عادت می کنیم.»• «لحظه ای فرا می رسد که ما در برابر آیینه با چهره برادرانه، آشنا اما نگران خود روبرو می شویم و این همان پوچ است.»• «همه چیز برای آرامش زهرآگین و خواب بی قیدی سامان دهی شده است.»• «آغاز اندیشیدن سرآغاز تحلیل رفتن است.»• «عصیانگر ترجیح می دهد که ایستاده بمیرد تا اینکه زانو زده زندگی کند.»• «من طغیان می کنم، پس ما هستیم.»• «عصیان تأیید طبیعت مشترک همه انسان هاست، طبیعتی که به جهان قدرت تن در نمی دهد.»• «بالاتر از دیگران زیستن هنوز تنها راهی است برای اینکه اکثر مردم انسان را ببینند و به او احترام بگذارند.»• «مشکل زندگی بعضی از مردم در این است که چطور از دیگران کناره بگیرند یا لااقل با آنان بسازند.»• «من جز در فاصله میان عیاشی هایم به مسائل بزرگ و بااهمیت زندگی فکر نکرده ام و در غالب اوقات اهمیتی به این موضوعات نداده ام.»• «جنایت تنها در این نیست که دیگری را بکشی بلکه بیشتر در این است که خود زنده بمانی.»• «سانسور همان چیزی را که نهی می کند به فریاد بلند اعلام می دارد.»• «من باید به آن ها یک هدیه شاهانه بدهم، هدیه برابری همه انسان ها؛ و وقتی همه در یک سطح قرار بگیرند، هنگامی که نا ممکن به زمین بیاید و ماه در دستان من قرار گیرد، شاید بعد از آن من به موجودی بهتر تبدیل شوم و جهان تازه شود، پس از آن است که دیگر آدم ها نخواهند مرد و شاد خواهند بود.»• «دوست داشتن یک موجود در این است که پیر شدن با او را بپذیریم.»• کالیگولا: «دنیا به صورت موجود، غیرقابل تحمله. پس من احتیاج به ماه دارم، یا به خوشبختی، یا به ابدیت، شاید به یک چیز که جنون باشه که در هر حال متعلق به این دنیا نباشه.»• «باید به شدت کوبید وقتی که نمی توان مجاب کرد.»• «برای سناتور نمودن شخص یک روز و برای تبدیل نمودن او به یک کارگر ده سال وقت لازم است.»• «شوهری که بی خداست باید به زنش یاد بده که از خدا بترسه. این طوری آزادتر می شه.»• «آدم ها از مرگ می ترسن چون زندگی را دوست دارن، چون زندگی خوبه، همین.»• «من شاید به آنچه که حقیقتاً مورد علاقه ام است مطمئن نیستم، امابه آنچه که مورد علاقه ام نیست کاملاً اطمینان دارم.»• «آزادی چیزی جز شانسی برای بهتر بودن نیست.»• «به دست آوردن خوشبختی بزرگترین پیروزی در زندگی است.»• «بدون کار، هرنوع زندگی فاسد می شود.»• «ترجیح می دهم طوری زندگی کنم که گویی خداهست و وقتی مُردم بفهمم که نیست، تااینکه طوری زندگی کنم که انگار خدانیست و وقتی مُردم بفهمم که هست.»• «شغل تنها زمانی ارزش و اعتبار دارد که آزادانه پذیرفته شود»• «احترام به خویشتن بالاترین نعمت است.»• «سکوت اختیار کردن یعنی که ما به خود اجازهٔ این باور را بدهیم که عقیده ای نداریم، که چیزی نمی خواهیم.»• «طغیان بنیادی است مشترک که هر انسانی نخستین ارزش های خود را بر آن بنا می کند.»• «طغیان، هر چند چون چیزی نمی آفریند، در ظاهر منفی است، اما چون آن بخش از انسان را که باید همواره از آن دفاع شود، آشکار می کند، عمیقاً مثبت است.»• «آزادی چیزی نیست جز فرصتی برای بهتر شدن.»• «کم اند کسانی که با چشم شان می بینند و با مغزشان فکر می کنند.»• «مسئله مهم، دست برنداشتن از پرسش نیست.»


کلمات دیگر: