کلمه جو
صفحه اصلی

استیون کرین

دانشنامه عمومی

استیون کرین (به انگلیسی: Stephen Crane) (زاده ۱ نوامبر ۱۸۷۱ - درگذشته ۵ ژوئن ۱۹۰۰) شاعر و نویسنده آمریکایی بود.
مگی، دختر ولگرد
نشان سرخ دلیری
مادر جورج
خدمت فعال
استیون کرین در سال ۱۸۷۱ در نیوآرک، نیوجرزی به دنیا آمد. تحصیلات کرین کمتر از نقل مکان او به شهر نیویورک در زندگی اش تأثیر داشت. در این شهر بود که به محله های پست و کثیف رفت وآمد کرد و محله باوه ری و فقر و نکبت آن دستمایه نخستین رمان او، مگی، دختر ولگرد، قرار گرفت.
مگی، دختر ولگرد، که در سال ۱۸۹۳ به هزینه کرین به چاپ رسید برخی از ویژگی های برجسته رمان ناتورالیستی را نشان می دهد. کرین پلیدی های زندگی تهیدستانه را می نمایاند و بر قدرت تعیین کننده ارث و محیط تأکید می گذارد. با این همه، او شگردی با ناتورالیست ها در پیش می گیرد؛ شگردی که در آن نمونه ها دست چین می شوند و به گونه ای غیرمستقیم ارائه می گردند.
کرین در ۱۸۹۳ مجموعه شعر آزاد خود را، با عنوان سواران سیاه انتشار داد. این کتاب تنش هایی به دنبال آورد و بدگویی های را برانگیخت. اما کرین در اواخر همین سال بود که با انتشار نسخه کامل نشان سرخ دلیری به شهرت رسید. اهمیت این رمان در دقت تولستوی گونه آن در ارائه جزئیات تجربه جنگ است. اما در عین حال تصویری دقیق از هیجانات روانشناسانه به دست می دهد. کرین با انتشار این رمان شهرتی جهانی کسب کرد.

نقل قول ها

استیون کرین (به انگلیسی: Stephen Crane) (زاده ۱ نوامبر ۱۸۷۱ - درگذشته ۵ ژوئن ۱۹۰۰) شاعر و نویسنده آمریکایی بود.
• «اینجا و آنجا، نفرات مثل کوله بار روی زمین می افتادند. فرمانده گروهان سرباز جوان، همان اوایل کارزار کشته شده بود. جسدش چون آدم خسته ای که برای استراحت دراز کشیده باشد روی زمین افتاده بود، ولی در قیافه اش نگاهی از تعجب و حزن دیده می شد. گویی فکر می کند که دوستی نسبت به او بدی کرده است. گلوله ای بالای پیشانی سرباز پرچانه را خراشید و خون زیادی به صورتش ریخت. آخی گفت و هر دو دست بر سر گذاشت و شروع به دویدن کرد.»• «یکی دیگر از سربازان، مثل آن که با چماق توی شکمش زده باشند، هقی کرد و بر زمین نشست و با چشمانی حسرت بار به جلو خیره شد. در نگاهش حالت سرزنش مبهمی خوانده می شد. کمی بالاتر، کاسه زانوی یک نفر را تیر برد، فوراً تفنگ خود را انداخت و دو دستی همان درختی را که لحظه ای پیش پشت آن کمین کرده بود، چسبید. مدتی همان جا به درخت آویزان بود و فریاد می زد که یکی بیاید کمکش کند تا دست خود را از درخت بردارد.»• «کسی که خود را پیشگوی واقعی سیل می داند، باید اولین نفری باشد که از درخت بالا می رود. این کار نشان خواهد داد که او واقعاً چیزی می دانسته است.»• «سرما با بی میلی از زمین برمی خاست، و مه با کمرنگ شدنش سپاهی را نشان می داد که روی تپه کشیده شده بود و استراحت می کرد.»


کلمات دیگر: