کلمه جو
صفحه اصلی

افسانه سیزیف

دانشنامه عمومی

افسانه سیزیف یک مقاله فلسفی از آلبر کامو است. نسخه فرانسوی آن در سال ۱۹۴۲ با نام Le Mythe de Sisyphe منتشر گردید.
۱۹۴۲ (انتشارات گالیمار، in French)
1955 (Hamish Hamilton, in English)
در این مقاله آلبر کامو برای اولین بار واژه ابزورد را به کار می برد که بعدها الهام بخش گونه ای از تئاتر به نام تئاتر پوچی گردید که مارتین اسلین در کتابی به همین نام به توضیح آن پرداخته است.
سیزیف در اساطیر یونان بخاطر فاش کردن راز خدایگان محکوم شد تا تخته سنگی را به دوش گرفته و تا قله یک کوه حمل کند، اما همین که به قله می رسد، سنگ به پایین می غلتد و سیزیف باید دوباره این کار را انجام دهد.کامو می گوید پیروزی وی در آگاهی است.
مقاله شامل ۴ فصل و یک ضمیمه است.

نقل قول ها

افسانه سیزیف (به فرانسوی: Le Mythe de Sisyphe) یک مقاله فلسفی از آلبر کامو که نسخه فرانسوی آن در سال ۱۹۴۲ منتشر گردید.
• «نخستین اقدام عقل، تشخیص درست از نادرست است. با وجود این، همین که اندیشه متوجه خود می شود، پیش از هر چیز به تناقض برمی خورد.»• «احساس پوچی لزوماً به معنی داشتن تصوری از پوچی نیست. احساس پوچی پدید آورندهٔ این تصور است، همین و بس. در آن خلاصه نمی شود مگر در لحظهٔ کوتاهی که به داوری دربارهٔ جهان می پردازد.»• «آلن می گوید٬، زمان دعا، زمانی است که تاریکی به اندیشه رو می کند٬٬. عارفان و پیروان اصالت وجود در پاسخ می گویند: اما به شرطی که اندیشه به تاریکی برخورد کند.»• «اگر دوست داشتن کافی بود، کارها بسیار آسان می شد. هر چه بیشتر دوست بداریم، پوچی استحکام بیشتری می یابد.»• «به کسانی که می گویند:، آگاهی ام از این موضوع به حدی است که قادر به بیانش نیستم، اعتماد نکنید، چون اگر قادر به بیانش نیستند برای این است که از آن آگاهی ندارند یا از روی تنبلی، به آگاهی سطحی بسنده کرده اند.»• «نمی توان برای همیشه از زیر بار امید شانه خالی کرد چون امید می تواند درست مایهٔ آزار همان کسانی شود که می خواستند خود را از آن برهاند.»• «آنچه باقی می ماند، سرنوشتی است که عاقبت از آن گریزناپذیر است. به جز این یگانه امر گریزناپذیر، که همانا مرگ است، هر گونه شادی یا خوشیختی، آزادی به شمار می آید.»• «خدایان سیزیِف را محکوم کرده بودند که تخته سنگی را بی وقفه تا قلّهٔ کوهی بغلتاند. به قلّه که می رسید، تخته سنگ با تمامی وزن خود دوباره به پایین می افتاد. خدایان با دلایلی موجه به این نتیجه رسیده بودند که هیچ کیفری بدتر از کار بیهوده و بی امید نیست.»• «اگر گاهی فرود آمدن با درد و رنجی این چنین همراه است، گاه نیز می تواند با شادمانی توأم باشد. این حرف بیهوده ای نیست.»• «همهٔ شادی خاموش سیزیِف در این است. سرنوشت او به خود او تعلق دارد. تخته سنگ مال اوست.»• «خدایان سیزیف را بر آن داشتند تا مدام تخته سنگی را به فراز کوهی رساند و هر بار تخته سنگ به سبب وزنی که داشت باز به پای کوه در می غلتید. خدایان چنین می پنداشتند که کیفری دهشتبارتر از کار بیهوده و نومیدانه نیست.»


کلمات دیگر: