کلمه جو
صفحه اصلی

مری هیگینز کلارک

دانشنامه عمومی

مری ترزا الئنور هیگینز کلارک (به انگلیسی: Mary Theresa Eleanor Higgins Clark Conheeney (née Higgins))‏ یکی از چهره های مطرح داستان نویسی آمریکا و فارغ التحصیل رشتهٔ فلسفه از دانشگاه فوردهام است. وی تا کنون سیزده دکتری افتخاری دریافت کرده است. کلارک نویسندهٔ ۲۱ اثر پرفروش است و به «ملکهٔ تعلیق» مشهور است.
در آرزوی بهشت
فریادی در شب (۱۹۸۲)
بچه ها کجایند؟ (۱۹۸۶)
عارضهٔ آناستازیا (۱۹۸۹)
مرا به یاد آر (۱۹۹۴)
بگذار تو را معشوقم بنامم (۱۹۹۵)
شب آرام (۱۹۹۵)
در خیابانی که تو هستی (۲۰۰۱) (ترجمهٔ نفیسه معتکف)
عزیزدردانهٔ بابا (۲۰۰۲)
شب هنگام زمانِ من است (۲۰۰۴)
هیچ جایی مثل خانه نیست (۲۰۰۵)
دو دختر کوچولوی آبی پوش (۲۰۰۶)
سانتا کروز (۲۰۰۶)
من این ترانه را شنیده ام (۲۰۰۷)
سایهٔ لبخند تو (۲۰۱۰)
بانوی من گریه نکن (ترجمهٔ سیما فلاح)
ناظر خاموش (ترجمهٔ سیما فلاح)
وانمود کن او را نمی بینی (ترجمهٔ نفیسه معتکف)
تو مال منی (ترجمهٔ کتایون شادمهر)
کریسمس در خانه خواهم بود
تنها خواهم رفت
قلبم را به تو هدیه می کنم
شبی بس طولانی
در جستجوی دختری عاشق رقصیدن
تا دیداری دیگر
و گهواره فرومی افتد
در دل شهر (ترجمهٔ احمد حجاران)
بخواب زیبای من
و تو مهتاب شوی
دیگر به جنگل نمی رویم (نشرهاشمی)
خانم کلارک در سال ۱۹۶۴ با نوشتن داستانهای کوتاه کار نویسندگی را شروع کرد. پس از فوت شوهر، برای تأمین معاش ۵ فرزندش روزها به کار در رادیو و شبها به رمان نویسی می پرداخت. اولین کتاب او در آرزوی بهشت نام داشت که این رمان بر اساس زندگی جورج واشینگتن بود که فروش خوبی نکرد. او از کودکی به رمانهای آگاتا کریستی و شرلوک هلمز علاقه مند بود؛ لذا تصمیم گرفت رمانهای تعلیقی بنویسد.
بچه ها کجایند؟ اولین رمان پرفروش کلارک بود. راجع به او گفته اند که داستانهایش پر از پدیده های روحی و روانی است. او به خواننده اجازه می دهد تا آخرین لحظه وادار به حدس زدن شود.

نقل قول ها

مری ترزا الئنور هیگینز کلارک (به انگلیسی: Mary Theresa Eleanor Higgins Clark Conheeney (née Higgins))‏ داستان نویس آمریکایی است.
• «ای کاش می توانستیم همهٔ بچه ها را به خانه شان ببریم. ای کاش می توانستیم شر بچه دزدها را از سر دنیا کم کنیم.»• «او در اتاق به عکس هایی از دوقلوها نگاه کرد که بالای پیانو قرار داشتند. در ذهن خود گفت: «دو دختر کوچکم در لباس آبی. آه خدایا، التماس می کنم که آن ها را به من برگردانی.»• «گرچه نسل من خیلی بیشتر از نسل های قبلی زندگی می کند، دوستانم اخیراً مثل مگس هایی کوچک به زمین افتاده اند. مشکل ما این است که نگران هستیم بیش از حد زندگی کنیم و سر از آسایشگاه سالمندان دربیاوریم، یا این که به باری سنگین بر دوش همه تبدیل شویم.»• «الیویا، دلیلی وجود داشت که خواهر کاترین و مادرت، هیچ وقت نامی از پدر بچه اش نبردند.» الیویا گفت: «کاترین این کار را نکرد اما مادرم، چرا.»• «دکتر کلی هادلی منتظر ماند تا در دفتر کار خصوصی اش بسته شود، سپس تلفن را برداشت و شماره ای را گرفت که تعداد اندکی از آن خبر داشتند. وقتی صدایی آشنا جواب داد، او زمان را با مقدمه چینی هدر نداد. «دقیقاً همان چیزی است که از آن می ترسیدم. الیویا را می شناسم… او می خواهد دهان باز کند.»


کلمات دیگر: