کلمه جو
صفحه اصلی

اسماعیل کاداره

دانشنامه عمومی

اسماعیل کاداره (زاده ۲۸ ژانویه ۱۹۳۶) یکی از نویسندگان مشهور آلبانی است. او شاعر و روزنامه نگار نیز هست.
مرثیه بر کوزوو، ترجمه بابک مظلومی، نشر گوشه، تهران، ۱۳۹۵
ژنرال ارتش مرده، ترجمه مجید حاتم، انتشارات فکر روز
آوریل شکسته، ترجمه قاسم صنعوی، نشر مرکز
رویدادهای شهر سنگی (هبوط در شهر سنگی)، ترجمه جلال الدین کزازی، نشر مرکز
کنسرت در پایان زمستان، ترجمه مهین میلانی، نشر مرکز
چه کسی دورونتین را بازآورد؟، ترجمه قاسم صنعوی، نشر مرکز
Spring Flowers, Spring Frost
ژنرال ارتش مرده (رمان) ۱۹۶۳محاصره (رمان کاداره)۱۹۷۰کرونیکل در سنگ ۱۹۷۱آوریل شکسته ۱۹۸۰مکان رویاها ۱۹۸۱پرونده اچ ۱۹۸۱جانشین ۲۰۰۳
او در اوایل سال های ۱۹۹۰ در پی فشارهای رژیم کمونیستی انور خوجه آلبانی را ترک و به فرانسه پناهنده شد. انتشار کتاب هایش برای مدت ها در آلبانی ممنوع بود ولی در فرانسه با استقبال روبرو شد.کاداره در سال ۱۹۹۶ به عضویت فرهنگستان علوم اخلاقی و سیاسی فرانسه درآمد و پس از آن نیز به عنوان افسر «لژیون دونور» معرفی شد.نخستین رمان او ژنرال ارتش مرده در سال ۱۹۶۱ منتشر شد و پس از آن در حدود ۲۰ رمان و چندین کتاب شعر به چاپ رسانده است.

دانشنامه آزاد فارسی

کاداره، اسمائیل(1936_ ) (Kadare, Ismail)
نویسنده ی آلبانیایی. این رمان نویس، شاعر و مقاله نویس از شاخص ترین چهره های فرهنگی اروپا به شمار می رود و برنده ی جوایز متعددی در داخل و خارج از خاک این قاره شده است. از جمله: جایزه ی پریکس موندیال چینو دل دوکا که با مبلغ حدوداً دویست هزار دلاری خود، در فهرست گران ترین جوایز ادبی بعد از نوبل در مرتبه ی دوم قرار می گیرد، جایزه هردر، جایزه ی بوکر و جایزه ی اورشلیم.
در جیروکاستر، شهری در جنوب آلبانی متولد شد. پدرش کارمند اداره ی پست و مادرش خانه دار بود. اسماعیل در دانشگاه تیرانا ادبیات خواند و دو سال پس از اتمام این دوره، تحصیلش را در انستیتو ادبیات ماکسیم گورکی در مسکو ادامه داد. اولین رمانش را در همین دوره نوشت اما به دلیل محتوای ضد کمونیستی کتاب، آن را تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منتشر نکرد. اولین رمان چاپ شده اش ژنرال ارتش مرده (1963) مورد توجه منتقدان آلبانی قرار نگرفت اما مقدمات شهرتش در اروپا را فراهم آورد. رمان دومش به محض انتشار توقیف شد و در سال 1975، به دنبال انتشار شعری با محتوای سیاسی، برای سه سال از چاپ کردن هر نوع نوشته ای منع شد.
یکی از معروف ترینآثار کاداره زمستان_سخت نام دارد و تصویری باشکوه و رشک برانگیز از دورانی از تاریخ آلبانی را روایت می کند که در آن طرفداران اتحاد با شوروی و مخالفان اتحاد با آن کشور با هم درگیر می شوند. داستان، دورۀ زمانی حکومت انور_خوجه در آلبانی و خروشچف در شوروی را دربرمی گیرد. کاداره در روایتی آمیخته به افسانه های عامیانۀ مردم بالکان نشان می دهد که چگونه روابط همه جانبۀ آلبانی و روسیه به هم خورد و بدین سان آلبانی به چین روآورد. این رمان انتقادات فراوانی را علیه نویسنده برانگیخت، اما سرانجام با دخالت انور خوجه، که نسبت به کاداره نظری مثبت داشت، انتقادات فروکش کرد.
با این وجود، سخت گیری مقامات آلبانی بر کاداره روز به روز بیشتر می شد و پس از توقیف دو رمان دیگرش، وی در نهایت در سال 1990 به فرانسه پناهنده شد. دو سال بعد، عضویت مادام العمر آکادمی فرانسه به این نویسنده تعلق گرفت. با وجود فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مضمون عمده ی آثار وی همچنان نقد قدرت های تمامیت خواه و توصیف وضعیت مردم تحت حاکمیت مستبدان بوده است. همسر وی، هلنا کاداره، رمان نویس است.
آثار متعددی از کاداره به فراسی برگردانده شده اند. از جمله:
آوریل شکسته، ترجمه قاسم صنعوی، نشر مرکز چه کسی دورونتین را بازآورد؟، ترجمه ی قاسم صنعوی، نشر مرکز رویدادهای شهر سنگی (هبوط در شهر سنگی)، ترجمه ی جلال الدین کزازی، نشر مرکز زمستان سخت، ترجمه ی مهستی بحرینی، نشر نیلوفر ژنرال ارتش مرده، ترجمه مجید حاتم، انتشارات فکر روز عقاب، ترجمه ی محمود گودرزی، انتشارات مروارید کاخ رویاها، ترجمه ی علی صنعوی، نشر آرادمان. کنسرت در پایان زمستان، ترجمه ی مهین میلانی، نشر مرکز مرثیه بر کوزوو، ترجمه بابک مظلومی، نشر گوشه مهتاب، ترجمه ی محمود گودرزی، نشر چترنگ

نقل قول ها

اسماعیل کاداره (۱۹۳۶) نویسنده اهل آلبانی.
• «به نظر من در تاریخ ادبیات جهان تنها و تنها یک تغییر سرنوشت ساز اتفاق افتاده: عبور از ادبیات شفاهی به مکتوب. مدت های مدیدی ادبیات فقط در کلام بود؛ بعد به ناگاه بابلی ها و یونانی ها سر رسیدند و شروع به نوشتن کردند. بعد از آن، همه چیز تغییر کرد.»• «وقتی که قفس خالی شد، این احساس به او دست داد که باری از روی دوشش برداشته شده است. با این وصف، نمی توانست از زمین خون آلود چشم برگیرد. لحظه ای احساس کرد که قرمز مایل به ارغوانی تیره تر می شود، گویی که بخواهد روی رازی را بپوشاند، اما لحظهٔ بعد دید که درخشش خود را بازیافته است.»• «سرش را به سمت پنجره برگرداند. بیرون، شب شده بود. با خودش فکر کرد که امشب زمان مناسبی است. درخشش ماه به قدری بود که حیوانات وحشی نگران نمی شدند. پتو را کنار زد و برخاست. موهایش را جلوی آینه کم وبیش صاف کرد، پالتویی پوشید و بیرون رفت.»• «می پرسی چطور اینجا می افتند و از کجا می افتند؟ به عنوان فردی که سقوط کرده باید در جایگاهی باشی که این مطلب را بدانی! آن جا در پایتخت آدم هایی هستند که دست به حماقت هایی می زنند و بعد می پرسند چه بلایی سرشان آمده است. چرا و چطور اخراج شان کرده اند. همه مسیر سقوط را می دانند. از بالا به پایین، و نه برعکس. هر چیزی که بیفتد، از بالا می آید. فقط ارواح مردگانند که بالا می روند…»• «آنهایی که در بالا و یا پایین زندگی می کردند، از تمام این اتفاقات بی خبر بودند. در مدرسه دربارهٔ جولیوس سزار، اهرام مصر، جنگهای صلیبی، انداختن بمب اتم، رفتن ها و آمدن های چنگیزخان و یا هیتلر مطالعه می کردند و بر این باور بودند که تاریخ در این چیزها خلاصه می شود. نمی توانستند از این تاریخ دیگر، تاریخ واقعی، با زینتهای دیگر، شکنجه های دیگر و عده ای حاکم ناشناسش تصوری داشته باشند.»


کلمات دیگر: