آنکه دیدن و شنیدن نتواند. یا کنایه از مردم بیخرد و نادان . بی بصیرت و جاهل
کور و کر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کور و کر. [ رُ ک َ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) آن که دیدن و شنیدن نتواند: محارم شاه باید کور و کر باشند یعنی ابراز اسرار شاه نکنند. مثل کسانی که ندیده و نشنیده اند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || کنایه از مردم بی خرد و نادان. بی بصیرت و جاهل :
آنچه گفتم یاد گیر و آنچه بنمودم ببین
ورنه همچون کور و کر عامه بمانی کور و کر.
از کار فلک بی خبر نباشد.
آنچه گفتم یاد گیر و آنچه بنمودم ببین
ورنه همچون کور و کر عامه بمانی کور و کر.
ناصرخسرو.
تا مرد خرد کور و کر نباشداز کار فلک بی خبر نباشد.
ناصرخسرو.
گویش مازنی
/kooro kar/
کلمات دیگر: