کلمه جو
صفحه اصلی

نشانگر

فارسی به انگلیسی

distinctive, indicative, expression, expressive, index, reflection, representative, indicator

distinctive, indicative, expression, expressive, index, reflection, representative


فارسی به عربی

علامة

مترادف و متضاد

marker (اسم)
نشانه، نشان گذار، نشانگر

فرهنگ فارسی

آن که نشان کند . یا آن که نشان می سازد . یا حافظ و نگهبان .

لغت نامه دهخدا

نشانگر. [ ن ِ گ َ ] ( ص مرکب ) آن که نشان کند. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || آن که نشان می سازد. || حافظ و نگهبان مهر و نگین. || ( اِ مرکب ) پرگار. ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه عمومی

نشانگر، نویسه ای است که پیش یا پس از یک واژه یا اندیشه نگاشت می آید و نشان دهندهٔ چگونگی و جنس واژهٔ پس از خود می باشد (تنها یکی از نشانگرها پس از واژه می آید). نشانگرها نگاشته می شوند ولی خوانده نمی شوند.
در زبان خوزی هخامنشی(بازماندهٔ زبان ایلامی) به ۷ نشانگر بر می خوریم:
d. = divine که پیش از واژگانی می آید که به گونه ای جلوه ای خدایی و الوهیت دارند. همچون آسمان، خدا، روز، ماه. این نشانگر پیش از نام خدایان در زبان های سومری، بابلی، آشوری و خوزی می آمده است. شکل نگارشی آن نیز چندان دگرگون نشده است.
f. = female نشان دهندهٔ واژه هایی در پیوند با زنان و حالت های مادینه است.

فرهنگستان زبان و ادب

{index mark, measuring mark, half mark, measuring point, index point} [مهندسی نقشه برداری] نقطه ای واقعی بر روی صحنۀ عکسی یا در فضای شیئی آن که به عنوان نقطۀ مرجع برای اندازه گیری به صورت تکی در بعضی وسایل یا به صورت جفت در تشکیل نقطۀ شناور به کار می رود
{indicator} [علوم مهندسی] وسیله ای که وضعیت مشخص فیزیکی را نشان دهد

پیشنهاد کاربران

نشانگر ( Marker ) : [اصطلاح کازینو]IOU از بازیکنی که در یک کازینو اعتبار کسب می کند.


کلمات دیگر: