برابر پارسی : زنده کردن
احیا کردن
برابر پارسی : زنده کردن
فارسی به انگلیسی
to revive, to rehabilitate, to redaim or improve (land)
rejuvenate, quicken, rally, reanimate, reclaim, rehabilitate, renew, renovate, resurrect, revitalize, revive, vitalize, vivify
مترادف و متضاد
روح دادن، زنده کردن، احیا کردن
بهوش اوردن، زنده کردن، احیا کردن
بهوش اوردن، بهوش امدن، زنده شدن، احیا کردن، احیا شدن، دوباره دایر شدن، دوباره رواج پیدا کردن، نیروی تازه دادن، باز جان بخشیدن
زنده کردن، احیا کردن، رستاخیز کردن
از نو ساختن، نوسازی کردن، احیا کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - زنده کردن . ۲ - آباد کردن از نو به رونق و رواج آوردن . ۳ - از سختی شدید رهایی دادن . ۴ - اکسید کردن یعنی گرفتن و کم کردن اکسیژن یا کلر و یا ظرفیت یک جسم .
پیشنهاد کاربران
خلاص کردن. راحت کردن. درد نکشیدن.
کلمات دیگر: