کلمه جو
صفحه اصلی

پیمایش


مترادف پیمایش : اندازه گیری، سنجش، مساحی، پیمودن، درنوردیدن، طی کردن

فارسی به انگلیسی

survey, measure, measurement, scud, surveying


measurement


survey, measure, measurement, surveying, dosage, scud

فارسی به عربی

مسح

مترادف و متضاد

۱. اندازهگیری، سنجش، مساحی
۲. پیمودن، درنوردیدن، طی کردن


اندازه‌گیری، سنجش، مساحی


پیمودن، درنوردیدن، طی کردن


calibration (اسم)
درجه بندی، پیمایش

gauging (اسم)
پیمایش

scaling (اسم)
پیمایش، مقیاس گذاری

mensuration (اسم)
پیمایش، اندازه گیری

فرهنگ فارسی

پیمودن
( اسم )۱- عمل پیمودن اندازه گیری : میان دو صد چاهساری شگفت به پیمایش اندازه نتوان گرفت . ( شا. لغ. ) ۲- مساحت .

فرهنگ معین

(پِ یِ ) (اِمص . ) ۱ - پیمودن ، طی کردن . ۲ - اندازه گیری ، مساحت کردن .

لغت نامه دهخدا

پیمایش. [ پ َ / پ ِ ی ِ ] ( اِمص ) کار پیماینده. || اسم از پیمودن. کیلة. ( منتهی الارب ).اندازه گیری. عمل پیمودن و اندازه کردن :
ز هر مرز هر کس که دانا بدند
به پیمایش اندر توانا بدند.
فردوسی.
میان دو صد چاهساری شگفت
بپیمایش اندازه نتوان گرفت.
فردوسی.
مذارعة؛ به پیمایش بیع کردن. عذمذم ؛ پیمایش تخمینی. ( منتهی الارب ). || مساحت.

فرهنگ عمید

۱. اندازه گیری.
۲. پیمانه گیری.

دانشنامه آزاد فارسی

پِیْمایِش (statistics survey)
در آمار، روشی برای گردآوری داده ها. در این روش از مردم می خواهند به تعدادی پرسش، که معمولاً به صورت پرسش نامه تنظیم می شود، پاسخ دهند. نظرپرسی نوعی پیمایش است. قابلیت اعتماد نتایج پیمایش بستگی به آن دارد که نمونۀ اطلاعاتِ حاصل عاری از اُریبی، و به اندازۀ کافی بزرگ باشد.

فرهنگستان زبان و ادب

{survey} [علوم سلامت] جمع آوری اطلاعات کمّی مربوط به متغیرها در یک جمعیت
{traverse} [مهندسی نقشه برداری] تعیین مختصات ایستگاه ها در زنجیره ای از ایستگاه های نقشه برداری
{traversing} [مهندسی نقشه برداری] ← چندضلعی بندی

پیشنهاد کاربران

از آنجاییکه یکی از چم های پیمودن؛طی کردن است و طی کردن یعنی مسافتی را را پشت سر گذرادن است. از این روی من برای مسافت عربی پیمایش را پیشنهاد می کنم.


کلمات دیگر: