جرة , شجار , معرکة
نزاع کردن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
ستیزه کردن، بحی کردن، نزاع کردن، دعوی کردن
جنگ کردن، مبارزه کردن، جنگیدن، نزاع کردن، نبرد کردن
تقلا کردن، نزاع کردن، بحث کردن
مشاجره کردن، داد و بیداد کردن، نزاع کردن، گرد اوری و راندن احشام
تکان دادن، طنین انداختن، ناجور بودن، تصادف کردن، نزاع کردن، لرزاندن، لرزیدن صدای ناهنجار، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن
فرهنگ فارسی
کشمکش کردن منازعه کردن .
لغت نامه دهخدا
نزاع کردن. [ ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کشمکش کردن. منازعه کردن. ستیزیدن :
یکی جهود و مسلمان نزاع می کردند
چنانکه خنده گرفت از نزاع ایشانم.
یکی جهود و مسلمان نزاع می کردند
چنانکه خنده گرفت از نزاع ایشانم.
سعدی.
واژه نامه بختیاریکا
گیردار آویدِن
پیشنهاد کاربران
زدوخورد کردن
گلاویز شدن
درگیر شدن
ستیز ( ستیزه ) کردن
ستیزیدن
گلاویز شدن
درگیر شدن
ستیز ( ستیزه ) کردن
ستیزیدن
مناقشه
سنگ و سبو بر هم زدن . [ س َ گ ُ س َ ب َ هََ زَ دَ ] ( مص مرکب ) در عبارت زیر کنایه از نزاع و جدال کردن که به کشته شدن یکی از دو طرف منتهی شود : با آن جماعت دستی بر هم اندازیم و سنگی و سبویی بر هم زنیم . ( جهانگشای جوینی ) .
درافتادن با ؛ نزاع کردن با. درگیر گردیدن با. ( یادداشت مؤلف ) .
کلمات دیگر: