برابر پارسی : زنده کردن
احیاء کردن
برابر پارسی : زنده کردن
مترادف و متضاد
بی اکسیژن کردن، احیاء کردن
بی اکسیژن کردن، احیاء کردن
احیاء کردن، تهذیب کردن، باز زادن، باز زاییدن، دوباره خلق شدن یا کردن
لغت نامه دهخدا
احیاء کردن. [ اِح ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) احیا کردن. زنده کردن :
چگونه ساخت از گل مرغ عیسی
چگونه کرد شخص عازر احیا.
چگونه ساخت از گل مرغ عیسی
چگونه کرد شخص عازر احیا.
خاقانی.
|| آباد کردن. عمارت کردن. آباد کردن زمین و جز آن. دایر کردن.فرهنگ فارسی ساره
زنده کردن
کلمات دیگر: