وعده دادن
فارسی به انگلیسی
to promise, to make an appointment
promise
فارسی به عربی
ادع
مترادف و متضاد
احضار کردن، خواستن، طلبیدن، دعوت کردن، مهمان کردن، خواندن، وعده گرفتن، وعده دادن
فرهنگ فارسی
(مصدر ) ۱- قول دادن بکسی برای اجرای عملی : (... خاتون ملک اسماعیل خال او را وعده داد که اگر بر کیارق را بکشد زن او باشد... ) ) ۲- تعیین مدت کردن برای اجرای عملی یا پرداخت وامی .
لغت نامه دهخدا
وعده دادن. [ وَ دَ / دِ دَ ] ( مص مرکب ) قول دادن به کسی برای اجرای عملی. قول دادن. ( ناظم الاطباء ) :
همی وعده دهی امروز و فردا
همین امروز و فردایت مراکشت.
وعده ای داده ای ای خسرو آفاق مرا
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی.
وصال چون توئی را صبر این مقدار می باید.
همی وعده دهی امروز و فردا
همین امروز و فردایت مراکشت.
باباطاهر.
نفسی را به طعام وعده دادن آسان تر است که قصابی را به درم. ( گلستان سعدی ).وعده ای داده ای ای خسرو آفاق مرا
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی.
سلمان ( از آنندراج ).
به حشرم وعده دیدار اگر دادی نمی رنجم وصال چون توئی را صبر این مقدار می باید.
شفایی ( از آنندراج ).
|| تعیین مدت کردن برای ادای وام. ( ناظم الاطباء ).کلمات دیگر: