کلمه جو
صفحه اصلی

بخت برگشته


مترادف بخت برگشته : ادبار، بدبخت، بدطالع، شوربخت، پیشانی سیاه، مدبر، مفلوک

متضاد بخت برگشته : اقبالمند، بختور، خوش اقبال، ستاره دار

فارسی به انگلیسی

unlucky

فارسی به عربی

سیی الحظ

مترادف و متضاد

unlucky (صفت)
شوم، سیاه، ناموفق، بد بخت، بدشگون، نحس، سیاه بخت، تیره بخت، بدیمن، بخت برگشته

ادبار، بدبخت، بدطالع، شوربخت، پیشانی‌سیاه، مدبر، مفلوک ≠ اقبالمند، بختور، خوش‌اقبال، ستاره‌دار


فرهنگ فارسی

بی چاره بر گشته بخت .

لغت نامه دهخدا

بخت برگشته. [ ب َ ب َ گ َ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) بی چاره. مدبر. برگشته بخت. نگون بخت. ( آنندراج ). بدبخت. ( ناظم الاطباء ). وارون بخت :
همی زار بگریست بر کشتگان
بر آن داغدل بخت برگشتگان.
فردوسی.
یکی گمره بخت برگشته ام
ز گم گشتن راه سرگشته ام.
اسدی.
آن ناجوانمرد بخت برگشته فرمان نبرد. ( اسکندرنامه نسخه نفیسی ).
شنید این سخن بخت برگشته دیو
بزاری برآورد بانگ غریو.
سعدی.
چنین گفت درویش صاحب نفس
ندیدم چنین بخت برگشته کس.
سعدی.
ندیدم ز غماز سرگشته تر
نگون طالع و بخت برگشته تر.
سعدی.

دانشنامه عمومی

بخت برگشته (انگلیسی: Down on His Luck) عنوان یک نقاشی رنگ روغن بر روی بوم از نقاش هنرمند استرالیایی مکتب هایدلبرگ، فردریک مک کوبین می باشد که در سال ۱۸۸۹ طرح گردید. این اثر هنری نشانگر یک خانه به دوش نشسته در کنار یک آتش موقت و اردوگاهی است و به ظاهر از بابت بخت بد و بد شانسی، دلسرد می باشد. در کالبد این اثر مک کوبین، یک روح استرالیایی دمیده. بوته زارهای اطراف که رنگ آمیزی ملایم دارد، انعکاس دهنده خلق و خو و فضای غم انگیزی است که بر تعمق شاعرانه اثر افزوده.مدل منتخب این اثر مک کوبین، لوئیس آبراهام و از دوستان هنرمند می باشد که در ملبورن به شغل تنباکو فروشی اشتغال داشت و در این حرفه بسیار موفق بوده است. وی پیش از این عهده دار فراهم نمودن جعبه های سیگار برای مدعوین در طول برپایی نمایشگاه برداشت ۹ از ۵ بود. این نقاشی تا سال ۱۹۸۶ در تملک ویلیام فرگوسن قرار داشت تا زمانی که توسط گالری هنر غرب استرالیا در پرث خریداری گردید.

پیشنهاد کاربران

فلک زده

ستاره سوخته. [ س ِ رَ / رِ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از مُدْبَر و بداختر. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) :
نسوخته ست بهیچ آتشی دو بار سپند
ستاره سوختگان ایمنند از دوزخ.
صائب ( از آنندراج ) .
نظیری نظیراو نتواند گردید. اختری ستاره سوخته ٔ او باشد. ( دره ٔنادره چ شهیدی ص 74 ) . || ( اصطلاح علم هیأت ) سوختن ستاره آن بود که با آفتاب سهم آید و بشعاع آفتاب روشنایی ستاره از میان رود. ( از التفهیم ) .

دژم بخت

روزگار رفته


کلمات دیگر: