کلمه جو
صفحه اصلی

نشان گذاردن

فارسی به انگلیسی

impress

فارسی به عربی

ختم , مراقبة

مترادف و متضاد

impress (اسم)
اثر، مهر، نشان، نشانه، نشان گذاردن، نقش

demarcate (فعل)
تعیین حدود کردن، محدود کردن، نشان گذاردن

check (فعل)
رسیدگی کردن، منع کردن، جلوگیری کردن از، بررسی کردن، مقابله کردن، ممانعت کردن، تطبیق کردن، نشان گذاردن


کلمات دیگر: