کلمه جو
صفحه اصلی

تدقیق


مترادف تدقیق : امعان، باریک اندیشی، باریک بینی، باریک نگری، توجه، دقت، ژرف نگری، غوررسی، کاوش، کنجکاوی، ژرف بینی، باریک بینی کردن، دقت کردن، ژرف نگریستن

فارسی به انگلیسی

scrutinizing

عربی به فارسی

مميزي , رسيدگي , الک کردن , بيختن , وارسي کردن , الک


مترادف و متضاد

امعان، باریک‌اندیشی، باریک‌بینی، باریک‌نگری، توجه، دقت، ژرف‌نگری، غوررسی، کاوش، کنجکاوی، ژرف‌بینی، غوررسی


باریک‌بینی کردن، دقت کردن، ژرف نگریستن


۱. امعان، باریکاندیشی، باریکبینی، باریکنگری، توجه، دقت، ژرفنگری، غوررسی، کاوش، کنجکاوی، ژرفبینی، غوررسی
۲. باریکبینی کردن، دقت کردن، ژرف نگریستن


فرهنگ فارسی

دقت کردن، باریک بینی کردن، باریک بینی
۱-( مصدر ) باریک اندیشیدن دقت کردن . ۲- ( اسم ) باریک اندیشی باریک بینی غور رسی . جمع : تدقیقات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) دقت کردن ، دقیق شدن در کاری .

لغت نامه دهخدا

تدقیق. [ ت َ ] ( ع مص )نیک بکوفتن. ( زوزنی ). نیک کوفتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نیکو بکوفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || باریک کردن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). باریک گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دقیق گردانیدن چیزی را. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || تدقیق در چیزی ؛ بکار بردن دقت در آن. ( از اقرب الموارد ). تدقیق در حساب و غیره ؛ دقت نظر در آن بکاربردن. ( از المنجد ). باریکی و دقت و غوررسی کردن. ( ناظم الاطباء ). اثبات المسئلة بدلیل دق طریقه لناظریه.( تعریفات جرجانی ). اثبات دلیل باشد بوسیله دلیل ، چنانکه تحقیق اثبات موضوع باشد بوسیله دلیل ، چنانکه صادق حلوانی در حاشیه بدیعالمیزان ذکر کرده. || نرم کردن آرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || و مدقق در اصطلاح صوفیان ، کاملیست که حقایق اشیاء کماینبغی بر او ظاهر گشته باشد. و این معنی کسی را میسر است که از حجت و برهان گذشته و بمرتبه ٔکشف الهی رسیده باشد و بعین العیان مشاهده نموده که حقیقت همه اشیاء حق است و بغیر از وجود واحد مطلق موجود دیگر نیست. و موجود به اشیاء دیگر مجرد اضافت بیش نه ، کذا فی لطایف اللغات. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ عمید

۱. دقت کردن، باریک بینی کردن.
۲. غوررسی، باریک بینی.

پیشنهاد کاربران

هو
سخت کردن، باریک کردن، باریک اندیشیدن و دقت کردن، امعان نظر.


کلمات دیگر: